- اخبار ، اخبار سایت ، یادداشت
- سهشنبه 5 جولای 2016 - 02:07

گفته اند با بیمارانت ایمپاتی بکن اما سیمپاتی هرگز!
اینکه چرا ایمپاتی بکنیم، چون بیمار راحت تر با ما سخن می گوید، اما چرا سیمپاتی نکنیم، شاید چون رابطه” پزشک و بیمار “به هم می خورد یا شاید چون ذهن ما ظرفیت پذیرش درد همه انسانها را نداشته باشد و به مرور آزرده و پژمرده شویم یا شاید هر دلیل دیگری…..
سایت مردم استان ک و ب – دکتر مهدی هرمزپور
از روز اول که وارد رشته روانپزشکی شده ام، به من گفته اند با بیمارانت ایمپاتی بکن اما سیمپاتی هرگز!
ایمپاتی یعنی وقتی بیمارت از دردی سخن می گوید، با گفتار یا رفتارت به او نشان بده که دردش را فهمیده ای.
اما سیمپاتی یعنی آنقدر تحت تاثیر درد ها و رنج های بیمارت قرار بگیری که عنان از کف دهی و همه غم او را بخری و مثلا همچون او، اشک بریزی…
اینکه چرا ایمپاتی بکنیم، چون بیمار راحت تر با ما سخن می گوید، اما چرا سیمپاتی نکنیم، شاید چون رابطه” پزشک و بیمار “به هم می خورد یا شاید چون ذهن ما ظرفیت پذیرش درد همه انسانها را نداشته باشد و به مرور آزرده و پژمرده شویم یا شاید هر دلیل دیگری…..
در همه این سالهای روانپزشک شدن، سعی کردم این اصل را رعایت کنم. اما امروز…..
امروز مرا بر بالین خانم کهنسالی که بخاطر مشکلات قلبی در ccu بستری بود، فراخواندند. پرسیدم مادر سابقه ای از اضطراب و دلهره و نگرانی داشته ای؟ گفت بله.حرص و جوش زیاد میخوردم.
پرسیدم غم و غصه و اندوه چطور؟گفت بعد از شهادت فرزندم غم سنگینی بر دلم نشسته….
اینجا بود که با همه تلاشم و در کسری از ثانیه، قطرات اشک از چشمانم جاری شد….
اصلا اسم شهید که می آید، تنم می لرزد.مادر شهید که می بینم یاد مادربزرگم می افتم. هر بار مرا می دید هفت دور، دور تا دور من می چرخید. میگفت میخواهم به جای پدرت دور تو طواف کنم…..
مادر شهید که می بینم یاد مادری میفتم که با هر صدای در بیرون می رود تا شاید نشانی از پسر مفقودالاثرش آورده باشند….
یا مادری که با هر صدای در، انتظار پسرش را میکشد، شاید در رکاب امام عصر، رجعت کرده باشد….
مادر شهید که می بینم یاد” ننه علی ” می افتم، او که سالهای سال، هم جوار فرزند شهیدش زندگی کرد…
همه مادران شهید، مادران منند…
مادر! من امروز به عشق تو، همه قوانین علم را زیر پا گذاشتم.علمی که بخواهد مرا از عشق به تو بازدارد، بر خود حرام می دانم.
امروز با تو سیمپاتی کردم و به قول خمینی عزیز:چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم…..
دکتر مهدی هرمزپور، متخصص اعصاب و روان (فرزند سردار شهید جواد هرمز پور)