فیلمنامه، نام خود را در انتقال محتوا و درونمایه اش روایت می کند و “چای غلیظ” نمادی از زندگیست یا به نوعی مرزی بین مرگ و زندگیست همان جایی که صاحب جان شاید اگر جواب مثبت به …

سایت مردم ک و ب، : ابتدا فیلمنامه با تم(درونمایه) عشق و با exposition خوب همراه با فضاسازی و تصویرسازی که خواننده اثر را به خوبی با خود همراه می کند همچنین ارایه اطلاعات اولیه راجع به شخصیت های تاثیرگذار اثر، یک شروع درخشان و بی نقص را از نویسنده می بینیم.

پروتاگونیست(قهرمان) قصه یعنی صاحب جان که از طبقه بالای زمان خود(خان)است،درگیر یک ماجرای عشقی می شود هرچند که معشوقه اش تنها یک چوپان است، ولی این ترکیب زمینه را برای ورود شخصیت پدر صاحب جان در قامت آنتاگونیست(ضدقهرمان) بشدت می طلبد که همین اتفاق هم در فیلمنامه می افتد و همانطور که انتظار میرفت با مخالفت های شدید پدر مواجه می شود تا جایی که پدر صاحب جان، چوپان را شب خواستگاری بخاطر درخواست مسخره اش می کشد. در ادامه برادر صاحب جان به اسم جوان جسد نیمه جان چوپان را هرچند جایی دوردست رها می کند ولی مخاطب را به شک وا می دارد که ممکن است شاید آن شب، پایانی بر زندگی چوپان نباشد.
یکی از نکات درخشان فیلمنامه معرفی شخصیت ها بعد از کنش هست چیزی که در کتاب ها و جزوات فیلمنامه نویسی به پیشنهاد بزرگان این رشته بشدت سفارش شده است.
فیلمنامه دارای ساختاری نوگرا و تجربیست ولی محتوایی کاملا رئال دارد. در ادامه ماجرا عذاب وجدان و تنهایی می تواند تمی کاملا قالب بر اثر باشد فیلمنامه ای دقیق بر جزئیات فراوان اما منسجم بر روایت که به شیوه ای نامتعارف به لحاظ فرم و روایت که همزمان یک روایت را در سه بخش با محوریت یک حادثه بازگو می کند که سرانجام همه در یک نقطه به هم گره می خورند و در پایان این داستان واحد پر از فراز و نشیب، شکلی کاملا دراماتیک به خود می گیرد. فیلمنامه دارای سه بخش است که بخش اول ماجرای عشق صاحب جان و چوپان است بخش دوم شکست ها و بد شگونی هاییست که برای خانواده صاحب جان اتفاق می افتد و بخش پایانی هم ماجرای “مضرتی” شدن صاحب جان است که به نوعی موثر از بخش اول و دوم است. در ابتدا احساس می شود که سه داستان مجزا را می بینیم وقتی بدون ترتیب لحظه ها، سکانس ها را کنار هم قرار می دهیم ولی فیلمنامه نویس برخلاف تصورات و آگاهانه از هرگونه فاصله گذاری شکلی و ساختاری از این سه بخش پرهیز کرده تا خواننده خود کم کم فضای ساختارشکنانه سکانس ها را هضم کند و به این نتیجه برسد که همچنان یک داستان واحد را دنبال می کند. فیلمنامه با داستانی ساده ولی فرم روایتی متفاوت خودبخود مخاطب را کنجکاو می کند که ادامه ماجرا را دنبال کند مخاطبی که کنجکاو می شود پیرمرد ژولیده را بشناسد.
قطعه های پازلی بدون نظم، بهترین روش برای تعریف یک ماجرای به ظاهر ساده است که به خوبی انتخاب شده همانطور که مخاطب در آخر ماجرا متوجه می شود ارتباط ارگانیک منطقی میان اجزای هر بخش است. فرمی که انتخاب شد از فرم روایت شکسته و خیرخطی است که یادآور شاهکار آریاگای(۲۱گرم) است البته در آن فیلمنامه سه ماجرای مجزا از یکدیگر به طور موازی اما بدون توالی زمانی وقوع حوادث روایت می شود.
شخصیت مرکزی و اساسی اثر (صاحب جان) که به لحاظ شخصیت پردازی، پرداختی عمیق به آن می شود دچار نوعی دوگانگی البته به شکل کاملا درونی می شود چرا که در ابتدا احساس می شود به راحتی معشوقه اش را فراموش کرده و با یک جواب “راضی ام” تن به ازدواج با نعمت می دهد ولی عشق واقعی صاحب چان به مرد چوپان به قدری عمیق است که می بینیم او هر لحظه و سایه به سایه همراه صاحب جان است به طوری که حضورش برای اهالی روستا کاملا عادی شده و با اینکه کسی او را نمی شناسد ولی کسی حضورش را جدی نمی گیرد صاحب جانی که از این وضعیت رنج زده می شود و به دچار نوعی بیماری به نام “مضرتی” می شود.
فیلمنامه، نام خود را در انتقال محتوا و درونمایه اش روایت می کند در اینجا “” نمادی از زندگیست یا به نوعی مرزی بین مرگ و زندگیست همان جایی که صاحب جان شاید اگر جواب مثبت به نعمت نمیداد، بخاطر انتخاب نامعقولش(چوپان) پایانی بر زندگی خودش نیز بود.
فیلمنامه نویس با نشانه گذاری های دقیق و استفاده از المان های فراوان در یک فرهنگ، نگاه متفاوتی به نقش مذهب و آیین ها در ماهیت داستان دارد. سر بریدن گوسفند توسط چوپان یکی از نشانه ها دقیق اثر است که از شروع یک عشق نافرجام خبر می دهد همانطور که بعد از ماجرا می بینیم کشمکش ها و اتفاقات زیادی سد راه خانواده صاحب جان می شود و زندگی را به کام آنها تلخ می کند همچنین کدگزاری هایی که مخاطب را به بیراهه و انتخاب غلط می برد یکی دیگر از عوامل دیگر موفقیت فیلمنامه است زمانی که پسرخان و نوچه برای گم و گور کردن جسد چوپان راهی بیابان می شوند وقتی در کنار چشمه و دره ای می ایستند نوچه در جایی می گوید: “آقا همین جور بریم می رسیم به سرحد” و در ادامه ماجرا در یک مقطع زمانی دیگر صاحب جان و خانواده اش که ظاهرا از همان مسیر به سرحد کوچ می کنند با قبری در کنار همان چشمه و دره مواجه می شوند که با توجه به شکست های زمانی که در کلیت اثر هست خواننده شک می کند که شاید قبر متعلق به همان چوپان باشد ولی در ادامه می بینیم که اینطور نیست.
اتفاقات درون فیلمنامه بصورت نامتعارف تعریف می شوند و از طرفی این شیوه روایت و برش های مقطعی به استرس زایی و ایجاد یک دلهره پایدار کمک می کند و تعلیقی سراسری از ابتدا تا انتهای اثر ایجاد می کند.
فیلمنامه با اینکه مدام به گذشته و آینده می رود ولی از یک ساختار قدرتمند و حساب شده ای برخوردار است به گونه ای که نمی توان تکه ای از این پازل را حذف یا جابجا کرد.
مهمترین چیزی که این اثر را درخشان جلوه می دهد این است که خواننده را به این پرسش وا می دارد که اعتقادات، باورها و آیین ها چه نقشی می توانند در ادامه حیات یک انسان داشته باشند؟