جاده پاک کن های انقلاب آنچنان بر برف نباریده نمک می پاشند، که انگار قصد نمک گیر کردن دشمنان قسم خورده و تا دندان مسلح شده این انقلاب را دارند!
و هر از چند گاهی نیز در پی دوشیدن گاو مش حسن، گرگ و روباه بزک میکنند و انگار نه انگار که صلح گرگ و میش، مرگ میش است! …

:

جاده پاک کن های انقلاب آنچنان بر برف نباریده نمک می پاشند، که انگار قصد نمک گیر کردن دشمنان قسم خورده و تا دندان مسلح شده این انقلاب را دارند!

و هر از چند گاهی نیز در پی دوشیدن گاو مش حسن، گرگ و روباه بزک میکنند و انگار نه انگار که صلح گرگ و میش، مرگ میش است!

اعتدالیون غافل از عدل زمانه را چه شده که شعار یا مرگ یا عزت سر میدهند!

حقا که باید هم جبهه گرفت در مقابل فهم! چرا که نفهمیدن نعمت است و فهمیدن درد!

اما شما را چه به درد؟!

شما که برای خود مسابقه رفاه گذاشته اید و هر بی سر و پایی را پرو بال داده اید و عنداللزوم میدان خالی میکنید برای عناصری که پر رویی و پر خوری شان همه گلوگاه های اقتصادی را به رویشان می گشاید!!!

درد، ارثیه پا برهنگانی است که اگر چه وعده صد روزه شنیدند اما لؤلؤ سر خرمن شده اند!

درد، عادل الجبیر کوچک مغزی است که درخواست دیدار محمد جواد ظریفی را رد می کند!

درد، دیپلماسی مقتدرانه ای است که نتوانست برای وزیر دیپلمات ویزا بگیرد!

درد، عزت پاسپورتی است که لاجرم افسانه شد برای ما!

درد، افزایش ارزش ریالی است که اگر چه قولش را داده اند اما ملتفت نشده ایم که دزدکی در کدام ترک دیوار تحریم مخفی کرده اند!

درد، یارانه ایست که پرداختش مصیبت عُظما است!

درد، نامه چهار وزیر کابینه ایست که بیم بحران میدهد!

درد، و ما ادراک ما البورسیه و ما ادراک و ما ادراک و ما ادراک است!

درد، سکوت در مقابل تهدید جیبوتی دو متری است!

درد، یعنی بازی، بازی با صنعت ملی و تولید میلی، به قیمت نظریه آبگوشت بز پاش و قرمه سبزی داخلی برای مبارزه با اقتصاد خارجی، اما غافل از اینکه ” چغندر گوشت نمی گردد و دشمن دوست! ”

درد، قلب راکتور اراک است که یا للعجب، باید با پیمانه سیمان پُر شود!

درد، تئوری سیاستی است که به اقتصاد یارانه بدهد(!) تا شکم شکم پرستانی همچون (ب، ز)  های بزهکارِ وزیر شده پُر شود …

نفهمی دردی است که اگر چه فرد را نمی کشد اما اطرافیان را دق مرگ می کند! ساده تر کلام آنکه ؛ فهم برای ما درد است و برای انها نفهمی نعمت و عجیب تر انکه خود را به نفهمی زدن مقاومت در مقابل فهم است!!! و این از هیچ کسی ساخته نیست جزء از اهلش و اهلش؛ بلاشک همان ها هستند که همه چیز را گره زده اند به منافع شخصی شان،  از بهر اغراض سیاسی شان .

 

جای تعقل، انان که حتی  خُرد و ریز این مملکت را از آب آشامیدنی بگیر تا ریز گرد جنوب کشور را گره زده اند به تحریم! از چه رو نامه پُست کردند برای واشنگتن من باب تشدید تحریم ملّت رمضان و حال که به لطف ادب کد خدای مؤدب، امضاء کردند برجام را، و زباناً در پی گذر زمان قول تمام کردن بازی تحریم را دادند(!) ما را چه فرض کرده اند که پیش از برجام وعده گلستان مملکت را برای دوران پسا برجام می دهند؟! و مع الاسف روز امضای برجام _که در واقع خَرشان از پُل گذشته است _ جلل الخالق گویانه، حتی منکر وعده های پسا برجامشان میشوند و فریاد بر میاورند که :”قول بی قول!!!  ”

در این مجال قصد پرداختن به پرونده کاسبان تحریم، به قدرت رسیدگان به واسطه تحریم و اساسا و اصولا جلاد تحریم را ندارم .

تمام دلواپسی خود را بی مدیریتی میدانم ؛ که به آتیش کشید فرهنگ “خواستن توانستن ” این ملت را.

قابل فهم تر کلام انکه گهگاهی نفهمی اوج فهم است؛ خواهی بفهمی، نفهمی!!! و اینجاست که باید ترسید و لرزید که نشاید کتک مال کرد فرهنگ را، و اینجاست که نباید گذاشت چوب ندانم کاری دیگران را ملت مستضعف به جان خرَد!  اینجاست که ما میتوانیم در مقابل تمام دردها انقلاب میکند .

ما میتوانیم یعنی ؛ حزب الله هم الغالبون که محو میکند هر ایدئولوژی مادی و هر نوع وابستگی به ابر قدرت های کذایی را که مُخل استقلال می باشند.

“ما میتوانیم کلمه از ملکوت است، که در فکت شیت آمریکایی شیطان بزرگ اکسید شد “، تا چوبی شود بر سر  خواستن توانستن اقلاب اسلامی.

ما میتوانیم انقلابی ترین واژگان ملتی است که از گهواره تا ثریا قد کشید تا خواستن توانستن ایرانی را معنا بخشد به رسم “توانا بود هر که دانا بود “.

مخلص کلام ؛ در این گیر و داد وابستگی گرایی ، وانفسای خواب کاخ نشینان استعماری، از فرهنگ “غوره ای،  ساخته اند که هر بیگانه ای از سر مهر توپی به دروازه اش وارد میکنند! و کاپیتان این بازی نفوذی، جای انکه تدبیری کند امید وارانه _خواسته یا ناخواسته _ جوانان که در واقع قلب سرمایه اجتماعی  مملکت هستند را به بازی گرفته اند! به نحوی که نه تنها امید خواستن را در خواب بلکه در رویا هم نخواهند دید.

قطع به یقین نسل های پیشین این انقلاب که تفکر “ما نمیتوانیم لو لهنگ بسازیم ” را به زمین زده اند، نسل فعلی هم تفکر “اب گوشت بز پاش ” را به زمین خواهند زد ؛ اما با این تفاوت که اگر دیروز جبهه ی ما نمیتوانیم متشکل از خارجی ها بود، امروز این جبهه عده ای از خود باخته های داخلی را نیز با خود هم قطار کرده اند.