- اخبار ، اخبار سایت
- سهشنبه 28 ژوئن 2016 - 09:06

حمیده هدایتخواه:کمپانی مطالعات زنان در ایران تحت سیطره عده ای خاص قرار دارد
کمپانی مطالعات زنان در ایران را عده خاصی هدایت میکنند و این رشته تحت سیطره یک عده خاصی است. اینها هم دوست ندارند که این کمپانی از سیطره خودشان خارج شود، من احساس میکنم طرحی که ریخته شده و مورد توجه همین عده معدود هم هست به نتیجه نمیرسد.
سایت مردم ک و ب، مصاحبه مفصلی به قلم “سحر دانشور” با یکی از دانشجویان دکتری رشته مطالعات زنان انجام داده است که برخی پشت پرده های این رشته علمی در دادنشگاه های ایران می پردازد.
در سالهای اخیر مرکز مدیریت حوزههای علمیه و جامعه الزهرا(س) اقدام به تأسیس رشته مطالعات زنان برای طلاب سطح ۳ و ۴ خود کردند. دانشگاههایی نیز مانند دانشگاه ادیان و مذاهب برای رشته مطالعات زنان اقدام به برگزاری آزمون اختصاصی ویژه طلاب کرده و طلبه دانشجویان را در مقطع دکتری پذیرش میکند. این اتفاق مورد توجه و استقبال طلاب قرار گرفته است، اما نوع پرداختن به این رشته و ساختار آموزشی مهیا شده برای آن محل بحث جدی کسانی است که در این فضا مشغول به تحصیلند. حمیده هدایتخواه یکی از طلبه دانشجویانی است که در مقطع دکتری دانشگاه ادیان و مذاهب مشغول به تحصیل است و در حال تألیف پایان نامه خود. وی که کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث دارد و طلبه سطح ۳ با تخصص فقه و اصول نیز میباشد، اولین سفرهای بینالمللی تیمهای دانشگاهی مطالعات زنان کشور را به کشورهای آلمان، اتریش، هلند و هندوستان راهاندازی کرده و فضای گفتوگو میان دپارتمانهای مطالعات زنان خارج از کشور با دانشجویان و اساتید مطالعات زنان داخل کشور را فراهم آورده است. هدایتخواه با طرح مباحث مربوط به رشته خود و اهداف آن، انتقاداتی جدی را به فضای موجود مطرح میکند و غلبه تکصدایی و ایجاد انحصار علمی در رشته مطالعات زنان را مهمترین مانع تولید متن بومی برای این رشته میداند.
با توجه به اینکه شما طلبه سطح ۳ حوزه علمیه هستید، چطور شد که وارد رشته مطالعات زنان شدید؟
من برای پاسخ به سؤال شما باید کمی به عقب برگردم. رشته مطالعات زنان در ایران رشته جوانی است، از ابتدا هم در مقابل آوردن آن به دانشگاهها مقاومتهای زیادی شد. با طرح دلایلی مثل نداشتن متون داخلی، وجود رویکردهای فمنیستی در این رشته و امکان به وجود آمدن گرایشهای فمنیستی در میان دانشجویان و دلایلی از این دست، این رشته را خیلی بسط و گسترش ندادند. به همین دلایل هم به سختی، مجوز آوردن این رشته را به دانشگاهها میدادند و میدهند. در حال حاضر هم میبینیم بسیاری از دانشگاههای معتبر این رشته را ندارند یا آن دانشگاههایی که این رشته را دارند هیئت علمی برای مطالعات زنان ندارند، چه اینکه تعداد کسانی که به طور تخصصی در این رشته کار کردهاند، بسیار محدود است. در هر حال با وجود این مسائل و برخی دیدگاهها در خصوص این رشته خیلی ضرورت وجود این رشته در دانشگاهها احساس نمیشد تا اینکه طی چند سال اخیر مقام معظم رهبری مسائل مربوط به حوزه زنان را مطرح و تأکید کردند که به این مسائل رسیدگی و توجه جدی شود، به صورت تخصصی به آنها پرداخته و در این زمینه تولید محتوا و شبهات مختلف مربوط به این حوزه پاسخ داده شود. این رویکرد رهبر معظم انقلاب باعث شد مسائل زنان در اولویت مسئولان و فعالان قرار بگیرد.
بروز و ظهور این مورد توجه قرار گرفتن در عرصههای مختلف چگونه بود؟
خب، هم شورای عالی انقلاب فرهنگی و هم دانشگاهها (آن دانشگاههایی که ظرفیت و پتانسیل این کار را دارند، مثلاً رشتههایی مثل حقوق یا جامعهشناسی را دارند) به فکر افتادند رشته مطالعات زنان را گسترش بدهند. حتی مرکز مدیریت حوزههای علمیه و جامعه الزهرا(س) نیز برای طلاب سطح ۳ و ۴ خود نیز این گرایش را ارائه میدهند و طلاب و دانشجویان در این رشته به تحصیل مشغول میشوند. البته مراکزی مثل دفتر مطالعات و تحقیقات زن و خانواده حوزه علمیه قم نیز سالهاست در این فضا فعالیت میکنند و زمینههای طرح و بسط این رشته در حوزههای علمیه را باید در فضای خوبی که دفتر مطالعات آغازگرش بود، جست. دانشگاه ادیان و مذاهب هم با همکاری مرکز تحقیقات زن و خانواده و خود جامعه الزهرا تصمیم گرفتند طلبههایی را به عنوان دانشجویان مطالعات زنان در سطوح عالیه تحصیلی پذیرش کنند، یعنی یا سطح ۳ حوزه که معادل ارشد است یا مقطع دکتری و سطح ۴ حوزه که معادل دکتری است.
هدف از پذیرش طلاب در این رشته و تربیت طلبه دانشجوها در رشته مطالعات زنان چیست؟
ببینید با توجه به نگاه موجود در متون تولیدی غرب و اعتقاد برخیها به غلبه نگاه و رویکرد فمنیستی در این متون، لزوم برخورد غیرمنفعلانه با این متون مطرح شد. در این راستا این نکته طرح شد که چون طلاب و کسانی که علوم دینی را آموختهاند مبانی و ساختار ذهنیشان بر اصول مذهبی چیده شده است و نگاه اسلام را به زن و مسائل زنان و خانواده در حد خوب و مناسبی میشناسند و بر مسائل زنان از دیدگاه اسلام اشراف دارند، پس از ورود به این رشته احتمال ارعاب، تأثیرپذیری شدید و برخورد منفعلانه با متون غربی برایشان پایین است. یعنی افرادی وارد این رشته میشوند که میتوانند با این متون وارد دیالوگ شوند و در سطح بالاتر به نقد این متون و دیدگاهها پرداخته و در بهترین و ایدهآلترین حالت به تولید متن بومی نیز بپردازند.
یعنی هدف در سه سطح تعریف شد؛ اول مرعوب متون غربی نشدن، دوم برقراری نوعی دیالوگ با متون غربی و در سطح سوم تولید متن و محتوا با رویکرد اسلامی در حوزه مطالعات زنان.
بله! کاملاً درست است. به هر حال مسئولان احساس میکردند این طیف به نوعی در مقابل دیدگاههای غربی ایزوله هستند و تأثیرپذیری کمتری خواهند داشت. حال این دسته باید به صورت تخصصی وارد حوزه مسائل زنان شوند، ضمن آشنایی و تسلط بر دیدگاههای اسلامی مطالعات زنان را با متون غربی بخوانند تا خروجی این گروهها یعنی سطح ۳ و ۴ حوزه و دکتری، تولید محتوای اسلامی مطالعات زنان برای گسترش این رشته در دانشگاههای سراسر کشور باشد. در واقع میتوان گفت این دسته هسته مرکزی تولید محتوا و متن بومی برای گسترش این رشته در دانشگاههای کشور محسوب میشوند. حوزه علمیه با همکاری برخی دانشگاهها تصمیم گرفت چنین کاری انجام بدهد. یعنی با این رویکرد طلبه و دانشجو بگیرند! طلبه دانشجوهایی که تولید محتوا بکنند و در این رشته به همان بحث تولید علمی که ما داریم با چارچوب اسلامی برسند.
چه ساز و کارهایی برای تحقق این هدف در بستر حوزههای علمیه و دانشگاههایی مثل دانشگاه شما که طلبه دانشجو پذیرش میکنند، مهیا شده است؟
ابتدا باید بگویم طلبه دانشجویانی که پذیرش شدند هیچ پیشینه و صبغه ذهنی نسبت به بحث مطالعات زنان نداشتند. یعنی نهایتش این بود که علاقهمند به مباحث زنان بودند و دغدغه شخصیشان بود، نه اینکه متخصص باشند یا رشته تحصیلیشان باشد. طبیعی است که باید ساز و کارهای ویژهای برای این عده مهیا و زمینه برای حرکت قویترشان فراهم میشد. اما متأسفانه باید بگویم مسئولان و برنامهریزان اصلاً توجهی به این مقوله نداشته و ندارند. این عده از حوزه علمیه وارد سیستم دانشگاهی میشوند، چند واحد مقدماتی به عنوان واحدهای تخصصی به آنها ارائه میشود و پس از آن باید موضوع پایاننامه را انتخاب کنند. در دانشگاه ادیان و مذاهب که گرایش جنسیت را ارائه داده، موضوعات پایاننامه باید اجتماعی و تحقیقاتش با روش کیفی باشد و گرایش حقوق طبعاً موضوعاتشان همان مسائل حقوقی زنان است و گرایشهای دیگر هم موضوعات مرتبط خودشان را پیگیری میکنند. حال سؤال این است که آیا این ساز و کار معمولی برای کسانی که حتی مقدمات این رشته را به صورت آکادمیک نگذراندهاند میتواند منجر به تولید متن و محتوا شود؟ باید گفت خروجی برخلاف آن چیزی است که مدنظر برنامهریزان بوده و هست. مثل بقیه رشتهها دانشجویانی آمدند یک سری واحدهای درسی را پاس کردند و بعد وارد پروسه پایاننامه شدند و پایاننامههایی با موضوعاتی خیلی جزئی که اصلاً به تولید محتوا نمیانجامد را برمی دارند و کار میکنند. یعنی اصلاً تولید محتوایی در راستای هدف کلانی که اینها مطرح کردند صورت نمیگیرد و این مسئله برمیگردد به ضعف برنامهریزی آن کسانی که این رشته را در چنین فضایی پایهریزی کردند. در حقیقت هیچ ساز و کار ویژهای برای تحقق هدف کلان و مهمی که در ابتدا مطرح کردند وجود ندارد و اهداف در خلأ پیگیری میشوند.
آیا برای مقابله با این خلأ راهکار خاصی وجود دارد؟
بله! ببینید در برخی از دانشکدههای فنی خود ما یا در دپارتمانهای اروپایی میبینیم که دانشجو از ابتدا موضوع پایاننامه خود را بر اساس تخصص و گرایش ارشدش و همچنین نام استاد پیشنهادیاش برای تحصیل ارائه میدهد و بعد پذیرش میشود. حالا ما میتوانیم با تلفیق این شیوه و بعد ارائه برخی واحدهای دانشگاهی برای تقویت مبانی طلبه دانشجویی که به این فضا ورود کرده، ساختار را اصلاح کنیم. یعنی فرد مبتنی بر تخصص و گرایشش در دوران طلبگی موضوعی را مدنظر داشته باشد و بعد از پذیرش مبانی را بیاموزد و برای پایاننامه کار کند و نه تنها در گرایش خود متخصص شود بلکه به تولید متن که هدف مهم برنامهریزان این رشته بود هم برسد.
لازمه این اتفاق این است که طلبه دانشجو ذهنیتی از رشته مطالعات زنان داشته باشد که خود شما تصریح کردید این زمینه آنقدرها در فرد وجود ندارد.
میتوان یک سری از موضوعات را به او معرفی کرد و از او خواست با توجه به گرایش و تخصصش در دوران طلبگی و علاقه و توانش یکی از آن موضوعات را انتخاب کند و طی چهار سال دکتری در آن زیرشاخه جزئی از مسائل زنان به تخصص برسد و پایان نامهاش را هم در همان حوزه کار کند. باید بگویم فعالان و کسانی که در صدر برنامهریزی برای این رشته و این فضا قرار دارند موضوعاتی را هم دارند، منتها این موضوعات و سرفصلها و اولویتها را به دلایلی خاص ارائه نمیدهند. اگر این کار انجام میشد به آن هدفی که بر اساسش رشته مطالعات زنان را تشکیل دادند میرسیدند، ولی با این شیوه و سبک و سیاق و این مدل آموزشی نمیتوان به تحقق آن هدف امیدوار بود. باید گفت ساختار این رشته در فضای طلبگی نه مثل بقیه رشتههای دانشگاهی کشور است که زمینههای مطالعات زنان داشته باشد، که مثلاً کارشناسی یا کارشناسی ارشدشان در رشته مطالعات زنان و علوم اجتماعی باشد و نه مدلی است که زمینههای ذهنی داشته باشد و الان به تخصص برسند و نه مانند کشورهای اروپایی است که بیاید یک موضوعی را انتخاب کند و با کار کردن روی آن به تخصص برسد. یعنی آش شله قلمکاری است که خروجی آن هم معلوم نیست و نمیتوان فهمید در آینده چه خواهد شد.
این وضع تاکنون چه نتایجی در بر داشته است؟
الان دانشجوهای دکتری که کلاسهایشان را پشت سر گذاشتند و واحدهای درسیشان را گذراندند، همه دچار سردرگمی در انتخاب موضوع هستند و نمیدانند در نهایت قرار است چه اتفاقی بیفتد و به کجا برسند! اصلاً برنامهای برای ادامه مسیر خود ندارند و معلوم نیست میخواهند چه کنند؟! حتی در خصوص پایان نامهها معضلی که هست اینکه تنها موضوعاتی انتزاعی که نسبتی با مسائل واقعی جامعه ندارند را میپذیرند حال آنکه طیفهای دیگر به شدت در رابطه با موضوعات پایان نامهها و نسبتشان با مسائل واقعی جامعه حساسند و به این نکته توجه میکنند. این معضل بسیار بزرگی است که هیچ فکری به حال آن نشده و متأسفانه بدون راه چاره همچنان با همان سازوکار دانشجو پذیرش میکنند.
در شرایط فعلی برای تغییر و تحول در سازوکار این رشته در این دانشگاه و حوزههای علمیه چه موانعی وجود دارد؟
یکی از بزرگترین موانعی که وجود دارد که البته تنها مختص به مطالعات زنان هم نیست، بتسازی در رشتههای علمی است. یعنی چند نفر میشوند غول رشته خودشان و آنقدر فربه میشوند یا فربهشان میکنند که اگر کسی بخواهد در آن رشته رشد کند، حرفی بزند یا به جایی برسد یا باید مورد تأیید این افراد قرار بگیرد یا به نوعی زیر مجموعه آنها باشد. در واقع کسی نمیتواند خارج از چارچوب این عده معدود که به هر حال غول آن رشته محسوب میشوند کار کند. باید بگویم مثل یک کمپانی عمل میکنند و برخورد کمپانیگونه با علوم دارند. به طور مثال کمپانی فلان رشته را در ایران چند نفر خاص هدایت و حمایت میکنند. هر کسی که بخواهد وارد این کمپانی شود یا باید زیرمجموعه آنها باشد و تابع حرفی که آنها میگویند یا باید از سوی آنها تأیید شود. هیچ صدای دیگری جز صدای کمپانیهای علمی در ایران به گوش نمیرسد. حتی اگر کسی حرفی برای گفتن هم داشته باشد هیچ تریبونی برای گفتن حرفهایش پیدا نمیکند. بهتر است بگویم جرئت بیان حرفهایش را هم پیدا نمیکند. چرا؟ چون احساس میکند فقط و فقط آن چیزی که آنها میگویند درست است. این مسئله بزرگترین مانع تولید علم است، اگر توجه کنید مقام معظم رهبری جسارت، روحیه تهور و آزادگی را از شرایط تولید علم میدانند اما در فضای موجود، ما این روحیهها را نمیبینیم.
فضای مطالعات زنان هم دقیقاً اینگونه است! یعنی کمپانی مطالعات زنان در ایران را عده خاصی هدایت میکنند و این رشته تحت سیطره یک عده خاصی است. اینها هم دوست ندارند که این کمپانی از سیطره خودشان خارج شود، از این جهت من احساس میکنم طرحی که ریخته شده و اتفاقاً مورد توجه همین عده معدود هم هست به نتیجه نمیرسد. در زمینه وضعیت اساتید و اعضای هیئت علمی هم باید بگویم دانشگاههایی که حتی میخواهند این رشته را بیاورند، اگر بخواهند عضو هیئت علمی بگیرند باید با تأیید و نظر همان کمپانی مطالعات زنان باشد. حتی انتشار مقالات در این فضا هم بسته به نظر این عده است. این عده با یک هدف خوب کار را شروع کردند، اما با این سیستم ضعیف به نتیجه خوبی نمیرسند و از این اتفاق هم ناراحت نیستند. چرا؟ چون خودشان به قوت خودشان باقی میمانند و خروجیهای این سیستم یک مشت دانشجو هستند که چند سالی مطالعات زنان خواندهاند و بعد هم سردرگم ماندهاند و به هیچ نتیجهای نرسیدهاند. این مسئله یکی از بزرگترین ضعفهای موجود است. در حقیقت فضای موجود نه اعتماد به نفس و خوداتکایی لازم را به دانشجو میدهد و نه خطدهی و جهت دهی لازم را در فضای علمی را
این خطدهی و جهتدهی باید چگونه صورت گیرد؟ آیا در صورت خطدهی انحصار کمپانیها شکسته میشود؟
بله، مطمئن باشید اگر خطدهی وجود داشته باشد انحصار شکسته میشود. اینکه چطور میشود خطدهی را انجام داد باید به صحبتهای قبل اشاره کنم، در خصوص دادن و تعیین سرفصلهایی که دانشجوها میتوانند براساس گرایش، تخصص و علاقه خود به محض ورود به دوره دکتری انتخاب کنند و با کار بر آنها به تخصص مطلوب برسند. این ارائه سرفصلها خودش نوعی خطدهی و جهتدهی به دانشجو است و به او کمک فراوانی میکند. میتوانند به راحتی خط بدهند و راه را برای دانشجویان باز کنند و با طرح گرههای مطالعات زنان و دغدغهها و مسائل موجود، از هرکسی بنا بر تخصص حوزویاش استفاده کنند. باید بگویند ما به دنبال پاسخ این سؤالات در رشته مطالعات زنان هستیم. جهتها را مشخص کنند و طرح سؤال داشته باشند. از دانشجو بخواهند روی یکی از زیرشاخههای مشخص شده کار کند. این کار سختی هم نیست.
همه ما میدانیم که این کمپانیها موضوعات و اولویتهای مهم و اساسی حوزه مطالعات زنان را دارند و در سالهای گذشته آنها را مشخص کردهاند که خود این کار به شدت قابل تقدیر است اما چرا سرفصلهایی که با کار و تلاش خودشان مشخص شدهاند نباید به جامعه دانشگاهی و طلابی که خودشان پذیرش کردهاند ارائه شود تا تعداد بیشتری بر مسائل و سرفصلها کار کنند؟
اگر این اتفاق بیفتد ما خود به خود، هم متخصص تربیت میکنیم و هم زودتر به راهحلهای علمی و عملیاتی برای سرفصلها، اولویتها و مسائل مشخص شده میرسیم اما این اتفاق نمیافتد و آن عده معدود بدون توجه به سیستمی که با خودشان در ارتباط است و به آنها اعتماد کرده موضوعات را محصور در تیم معدود و محدود خود کردهاند و بدون ارائه به جامعه دانشگاهی و یاری خواستن از دانشجویانی که قرار است گرهای از مسائل باز کنند، قصد دارند در درازمدت خودشان مسائل را به سرانجام برسانند. این کار فقط به برنامهریزی و دلسوزی نیاز دارد، ولی متأسفانه باید بگویم احساسم بر این است که دوستان از امکان پرورش متخصص و کارشناس و شکستن انحصار کمپانیشان میترسند. در حالیکه با این کار ما به جای ۱۰ متخصص صدها متخصص و کارشناس خواهیم داشت و این اتفاق میمونی است اما میتوان گفت این افراد احساس میکنند که من خیلی حرفها برای گفتن دارم و اگر کسی در کنار من قرار بگیرد ممکن است خیلی از حرفهایی که من میخواهم در ۱۰ سال آینده بیان کنم را او بیان کند و حرفهای من دیگر تازه نباشد. در واقع منیتها در این سیستم باعث میشود که آن نگاه تولید علم و تولید متخصصی که در پی آن بودیم عملاً بیجواب بماند و طلبه دانشجو بدون جهت خاصی رها شود. نکته اساسی این است که وقتی این دوستان مورد انتقاد قرار میگیرند و این پیشنهادات به آنان ارائه میشود میگویند یک دانشجوی دکتری باید به لحاظ علمی به درجهای رسیده باشد که خودش موضوع و جهتش را انتخاب کند. در حالیکه این اشکال مهمی است که باز به سیستم خودشان باز میگردد! اگر واقعاً این دانشجو باید در رشته مطالعات زنان این سطح از تخصص را داشته باشد لازمهاش این است که کارشناسی و کارشناسی ارشدش را در حوزه مطالعات زنان گذرانده باشد، پس باید از آنها پذیرش کنند اما وقتی با قصد تولید متن و مقابله با متنهای غربی از طلاب پذیرش میکنند باید آماده جهتدهی به طلابی که با زمینه اسلامی وارد فضای مطالعات زنان شدهاند باشند اما هیچ فکری به حال این بخش ماجرا نکردهاند. آنها دانشجویان را رها کردهاند و تنها به عنوان کسانی که پای منبرشان باشند قبولشان دارند. به عنوان سیاهی لشکرهای پامنبری اما نه به عنوان متخصصها و کارشناسهای آینده.
برای مقابله با فضای موجود چه کاری میتوان انجام داد؟
بزرگترین راه، اعتراض جامعه دانشجویی رشته مطالعات زنان است. یعنی باید صدای اعتراضشان به گوش کمپانی داران مطالعات زنان برسد. راهش هم تشکیل انجمنهای علمی مطالعات زنان و حلقههای فکری دانشجویی است. یعنی دانشجویان برای خودشان تریبون ایجاد کنند تا صدایشان شنیده شود نه اینکه مثلاً اگر هم تریبونی ایجاد میشود باز هم صرفاً از همان افراد استفاده کنند و خودشان جرئت اظهارنظر نداشته باشند. لازمه این امر هم اعتمادبهنفس است. چون رشتهای مثل مطالعات زنان که نوپا هم است و متن بومی ندارد به نظریهپردازی نیاز دارد، نظریههای گرند تئوریک. هر کدام از این دانشجوها میتوانند یک نظریه برای خودشان داشته باشند. یعنی اگر این عده معدود به دانشجویان جهت میدادند فضا دگرگون میشد و امیدبخش. ولی متأسفانه هم خود دانشجویان بیهمتند و اعتمادبهنفس کافی را ندارند و هم انحصارطلبی علمی گریبان جامعه دانشگاهی را گرفته است. ظرفیتهایی مثل کرسیهای آزاداندیشی، کرسیهای نقد و نظر که مورد تأکید ویژه مقام معظم رهبری هم هستند بزرگترین ظرفیتهایی هستند که میتوانند در شکستن انحصار علمی مؤثر باشند. هرکدام از این دانشجوها بالاخره حرفی برای گفتن دارند پس باید نشستهایی برگزار و حلقههای گفتوگوی میان خود را تقویت کنند تا بتوان این انحصار را شکست. چرا باید بسنده کرد به عدهای معدود، این اصلاً مخالف آزاداندیشی و روحیه علم ورزی و اندیشهورزی است.
باید در پی تولید و شنیدن صداهای جدید بود اما سیستم به گونهای شده است که اگر بخواهند نشست برگزار کنند یک تعداد اساتید خاص هستند که اگر آمدند نشست برگزار میشود، اگر نیامدند دیگر نشستی برگزار نمیشود. در بسط این نگاه خود دانشجویان هم مقصرند.
شما این فضا را در فعالان فمنیست عرصه مطالعات زنان هم میبینید یا صرفاً به دیدگاههای اسلامی باز میگردد؟
نه، اتفاقاً برداشت من این است که این فضا منحصر به فعالان مطالعات زنان اسلامی است اما فمنیستها و آنها که نگاه غیراسلامی دارند دوست دارند مولد باشند، یعنی در پی ایجاد فضای گسترده و وسیع هستند، چون مخالف فضای اسلامی مطالعات زنان هستند در پی بسط حیطه فعالیت خودشان هستند. در این مسیر هم بسیار تشویق میکنند، اگر دانشجویی از هر طیف فکری به آنها مراجعه کند راهکار میدهند. آنها نگاهشان نگاه مولد گونه است. برعکس نگاه اسلامی، آنها هیچ اصالتی در این زمینه ندارند. چون میخواهند رشد کنند و اکثریت بشوند تولید اندیشه خودشان را لازم میدانند و برایش کار میکنند. نکتهای که در پایان باید بگویم این است که مطالعات زنان با رویکرد اسلامی گویی تنها برای مقابله با دیدگاههای فمنیسم ایجاد شده حال آنکه تمام مباحث فمنیسم لزوماً منفی نیست و میتوان با ایجاد دیالوگ میان دو گفتمان زمینه گفتوگو و تبادل نظر را ایجاد کرد. صرف تقابل چندان صحیح نیست.