متروپل روایت زنی است به نام خاتون (با بازی مهناز افشار) که پس از مرگ همسرش در برابر فشارهای آدمهای هوویش فخرالنسا (با بازی شقایق فراهانی) سر از لاله زار و سینما متروپل در می آورد که اکنون به باشگاه بیلیارد تبدیل شده است و با کمک تعدای جوان در برابر آنها می ایستد.

هنگامی که از علیرضا زرین دست تعریف های فیلمنامه اثر جدید کیمیایی را شنیدیم همه امیدوار شدیم که کلید شکسته که با خاطر نام کلید و انتخابات ریاست جمهوری تغییر نام داد، اثری دیدنی باشد، به وی‍ژه آنکه قرار بود این بار و بر خلاف عادت فیلمهای قبلی کیمیایی که فضایی مردانه بر آنها حاکم بود، این بار قهرمان قصه یک زن باشد، قرار بود بار دیگر کیمیایی را ببینیم و بستاییم اما …
فیلمنامه بیش از همه شاید برای دانشجویان و هنرجویان فیلم و سینما تعجب برانگیز باشد، آنها نام کیمیایی را معمولا با پیشوند استاد شنیده اند اما استاد این بار سئوالاتی در کار خود ایجاد کرده است که برای بسیاری از آنها پاسخی نمی توان یافت، در این سو برخی عاشقان استاد عزیزمان تحلیل را از زاویه دید معمولی اشتباه می پندارند و در برابر شنیدن هر نقدی محکم می ایستند  اما آیا همه در اشتباهند و تنها کیمیایی می داند و بس! کافی است سری به سالنهای پخش کننده فیلم بزنید تا ببینید که پس از فیلم چه تاسف و حالت افسردگی مخاطبان بیست و نهمین اثر مسعود کیمیایی را فرا گرفته است، ناخواسته یاد چه خوبه که برگشتی مهرجویی خواهید افتاد با این تفاوت که آنجا رضا عطارانی بود که با بازی قدرتمندانه خود فیلم را اندکی نجات دهد اما در اینجا بازیهای بازیگران نیز تحت تاثیر دیگر عوامل و عناصر فیلم از کار درنیامده است، ژستهای طنزآلود بازیگران مانند آقا مظفر ( با بازی یوسف مرادیان) که گویی از تونل زمان از چند دهه پیش یکباره به زمان حال پرتاب شده است و ماشین زمان نیز دچار مشکلی بوده و نصفه و نیمه این سیر زمانی رخ داده است راهی جز پوزخند برای مخاطب خسته فیلم نمی گذارد، نمونه های دیگر این دست خنده را می توانید در رجزخوانی های دو هوو در برابر هم که از اوج کینه به اوج احساسات حرفها جا به جا می شود نیز ببینید.
بازیهای نخ نمای نور و سایه و ادای دین ناقص فیلمساز به آثار قبلی اش هر چند می تواند نمره قابل قبولی برای فیلمبرداری اثر به دنبال داشته باشد اما  متروپل را به یکی از ضعیف ترین آثار کارنامه سینمایی کیمیایی تبدیل کرده است، در لایه های زیرین داستان اصلی نیز ماجراهایی را می بینی که انجامی تا پایان فیلم برای هیچ یک دیده نمی شود و هیچ نقشی نیز در پیشبرد قصه فیلم ندارند. سینما متروپل هم که به لوکیشن اصلی فیلم تبدیل شده است پر است از پوسترهایی سینمای وسترنی که آقای کارگردان به آنها علاقه دارد. با گذر از سکانسهای آشنا و قاب بندیهای معروف سینمای کیمیایی شاید بتوان تنها نقطه قوت فیلم را موسیقی متن آن دانست، موسیقی متنی که بیش از حد در فیلم شنیده می شود و این شنیده شدن زیاد از حد خود دلیلی بر ضعف کلیت یک اثر سینمایی است.
“اینکه شما به سینما پناه آوردین خوبه” فروتن خطاب به مهناز افشار از اینکه به سینما پناه آورده دفاع می کند اما آیا می توان به سینمای متروپل کیمیایی پناه آورد؟ آیه به واقع این همان سینمایی است که بتوان بر آن تکیه کرد، در متروپل دیگر از دیالوگهای ماندگار نیز خبری نیست و به جز چندتایی که آنها هم در سطح کیمیایی نیستند دیالوگ خوبی وجود ندارد.

کیمیایی در متروپل با هیچ چیزی کار ندارد، نه با فیلمنامه و قصه و با سرنوشت نامعلوم آدمهایش و نه اینکه آیا مخاطب بینوا می تواند با فیلم همراهی کند یا نه، او حتی با اینکه قصه اش پایان داشه باشد هم کاری ندارد، کیمیایی می خواهد برای خودش یک فیلم بسازد فیلمی که برایش یادآور خاطرات زندگی شخصی و حرفه ای اش باشد، شاید قرار بوده این فیلم پس از ساخته شدن در خانه کیمیایی به نمایش گذاشته شود و اشتباهی سر از سینمای مردمی و جشنواره فیلم فجر در آورده است.

انتهای پیام/ ب