- اخبار ، اخبار سایت ، یادداشت ، یادداشت فرهنگی اجتماعی
- یکشنبه 2 جولای 2017 - 11:07

نقد فضاهای به اصطلاح آزاداندیشی دانشگاه یاسوج
آن وقت ها مدافعان اندیشه کسانی نبودند که در بستر سیاسیون توپ بازی کنند. خیر. بچه ها آدم های سیاسی ای بودند اما توپ بازی سیاسی نمی کردند. این دو بحث جداست. فضاها یکیست اما بسترها دو تا…
یاسوج ۲۴: یادداشت//
سید سعید هاشمی/دانشجوی کارشناسی دانشگاه یاسوج
- نزدیک به چهار سال در دانشگاه یاسوج بودم. دوره های گوناگون فکری دانشجویان را در سه برهه ی مدیریتی رؤسای دانشگاه از نزدیک مشاهده کردم. با غالب تفکرات نزدیک و دور آشنا شدم و با آنها ساعت ها به بحث نشسته ام. سعی می کنم حرف هایم تجربی باشد تا نظری صرف.
- در اوایل ورودم به دانشگاه مشاهده کردم دانشجویانی هستند که به طور مصمم به دنبال کشف حقیقت و بروز آن در قالب هایی همچون مناظره و نشریه هستند. بروز تفکرات متفاوت کاملا ملموس بود. طیفی معتقد به انقلاب. طیفی ملی مذهبی. طیفی هم مارکسیسم. همه ی اینها طرفداران خاص خود را داشتند. جلسات خود را داشتند. هرکدام هم به نوعی. بچه مذهبی ها در پستوهای دفاتر خود. مارکسیست ها هم در آلاچیق ها. ملی مذهبی ها را نمی دانم. شوری وجود داشت. مثلا می دیدیم که در وسط آلاچیق بزرگه ی بین علوم انسانی و علوم پایه، دختر و پسر نشستند و عده ای سیگار کشیده و عده ای هم بحث های عمیق می کردند. به قول خودمانی گل می گفتند و گل می شنفتند. دانشگاه را هم دور خودشان جمع می کردند. غالب طیف ها هم در کرسی ها حاضر بودند. هرکسی محکم سر اعتقاد خودش می ماند. محکم هم دفاع می کرد. آدم های اهل مطالعه ای بودند.
- البته تشریح فضای گذشته به شیوه ی بالا دقیقا به این معنا نیست که کاملا احترام ها هم رعایت می شد. خیر. گاهی وقت ها بوده که مجلس را با داد و هوار تمام می کردند. اما کم و بیش بود. مشخص بود که جدل، جدل اندیشه ایست. این یعنی اساس آزاداندیشی. بنیه ی تفکر صرفا در مطالعه نیست. هم مطالعه و هم بروز آن مطالعه در صحنه. خوبیِ فضای دانشگاه ما این بوده و هست که منتقدین غالباً با همدیگر رفیق بوده و هستند. این هم از بنیه های اخلاقی آزاداندیشی است. استقلال در عین استقامت و دفاع از عقیده. این فضا باید حفظ گردد.
- آن وقت ها مدافعان اندیشه کسانی نبودند که در بستر سیاسیون توپ بازی کنند. خیر. بچه ها آدم های سیاسی ای بودند اما توپ بازی سیاسی نمی کردند. این دو بحث جداست. فضاها یکیست اما بسترها دو تا. زمانی بود یکی از دوستان ملی مذهبی را ارگانی به عاریت گرفت! (یعنی شکایتش کردند و …) دانشجوهایی بودند که در سکوت کامل تحصن کردند. نهایتا می دانید چه شد؟! رئیس دانشگاه شخصاً وارد قضیه شد و منجر به ختم با خیر و برکت آن قضیه گشت! طرف آزاد شد! این یعنی آزاداندیشی در صحنه. و یک فرق اساسی ای بین ورودی های این یکی دو سال با سال های قبل تر هست.
- فرق اساسی در پیش فرض های ذهنی و جُربزه های اندیشه ای و عملی است. خیلی کم شدند کسانی که حقیقتاً از اندیشه دفاع می کنند. عده ای شدند نوکر الدوله ی صحنه گردانان خارج از دانشگاه. عده ای کارشان جرّ و بحث و دعواست. عده ای هم اهل اندیشه هستند، اما اینها آزاداندیش نیستند. آزادگویند. جسور نیستند. می ترسند. علت اصلی بر می گردد به یک نکته ی مهم. دوست دارم طوری بگویم که سخت فهم نباشد. علت “عدم تطبیق سیر اندیشه ای دانشجویان با نیازهای روز” هست. یعنی گذشت دوران روزنامه و نشریه. گذشت دوران گچ و تخته. گذشت دوران کمبود امکانات. گذشتند دوران سختیها. سختیهای این دوره از جنس دیگریست. سختیهای فعلی “واکاوی”محور است. وادادگی نیست. بسترها فراهم است. این ماییم که آماده ی پذیرش تغییرات نبودیم. و این ضربه ی مهلکیست متأسفانه. دانشجویی که نتواند مشکلات جامعه را حل کند، حقیقتا باید برود بمیرد! همین. والسلام