باوجود همه فراز و فرودهای سینمای مسعود کیمیایی هنوز در هفتاد سالگی نیز هر فیلم تازه او مهمترین اتفاق سینمای ایران برای علاقمندان پرشمارش محسوب می شود، سینمای کیمیایی چه رازی دارد که تنها با این عاشقان پرشمار در میانش گذاشته؟

 باید خوشحال بود که کیمیایی دوباره پشت دوربین می ایستد، حتی اگر حضور برخی بازیگران نه چندان مستعد در فیلم جدیدش عجیب می نماید اما او بارها ثابت کرده از بدترین ها می تواند لاقل در فیلم خود بهترین بسازد و چه بسا تاثیری برآنها بگذارد که برای همیشه سینما را در سطحی بالاتر دنبال کنند. ناموفق ترین آثار کیمیایی هم همیشه لحظه های خوبی داشته که بی تعارف به تمامیت خیلی از فیلمها می ارزیده  و مهمتر از همه این که فیلمهای قدیمی او همچنان تروتازه و مجذوب کننده لااقل نسبت به خیلی از فیلمهای همین دوره که فیلمسازان پرمدعایی هم داشته اند با طراوت ترند از این ها که بگذریم هیچ فیلمسازی به اندازه او و سینمایش ر سینمای ایران و فیلمها و فیلمسازانش و البته تماشاگرانش تاثیر نگذاشته است ….
درباره رابطه زن و هوویش است که تقریبا از هیچ کدام چیزی نمی فهمیم. زن سابق مردی که حالا مرده است شخصی را اجیر می کند تا مایملک او را مصادره کند و به او برساند.
نهایتا پس از کلی کش و قوس غیرسینمایی زن دوم به سینمایی قدیمی به نام متروپل می رسد وآنجا دو جوان قرار است او را کمک کنند. در ادامه دعوای این دو جوان را با دارودسته مرد اجیر کرده می بینیم و همه ی این دعواها در قالبی کمدی به رابطه احساسی دو هوو ختم می شود. در همین لحظه است که جمعیت موجود در سالن با سوت و کف و به نشانه تمسخر اعتراض خود را به فیلمساز نشان می دهند و از اینکه کارگردان شعور مخاطب را به سخره گرفته است گلایه دارند.
زمانی برای جرم اثر قبلی فیلمساز نوشتم که کیمیایی از کارگردانان بزرگ سینمای ایران است که مسلط به زبان و دیالوگ نویسی است و فیلم های موفق او دارای قهرمانانی به یاد ماندنی اند و اما در جرم این ساختار قهرمان پرور به درستی رعایت نمی شود و فیلم موفق نیست. اما برای متروپل باید بگویم نه تنها فیلمنامه خوب و داستانی در کار نیست بلکه دیالوگ ها هم دیگر ارزش تماتیک و دراماتیکی ندارند و نمی توانند بار حسی صحنه ها را به دوش بکشند.
با رسیدن به تیتراژ پایانی فیلم چیزی جز ناامیدی برای تماشاگر نمی ماند و طرفداران هم حتی از آخرین اثر استاد ناراضی اند. و سوالی که در ذهن من باقی می ماند که چطور این کارگردان را فیلمساز اجتماعی می دانیم حال آنکه سال ها از مردم زمانه ی خود دور است؟!