- شعر شاعران ، شعر و ادبیات
- سهشنبه 9 ژوئن 2015 - 07:06

دردهایی که داستان شده اند
ردهایم به هم گره خورده، دردهایی که داستان شده اند
از دلم تکه تکه افتاده، راهی مغز استخوان شده اند
سایت مردم استان (ک و ب)- شعری از شاعر هم استانی محمد سعید میرزایی به مناسبت میلاد امام رضا (ع):
دردهایم به هم گره خورده، دردهایی که داستان شده اند
از دلم تکه تکه افتاده، راهی مغز استخوان شده اند
خرمنی می شدند روی زمین، مشت خود را همین که وا می کرد
دانه هایی که بغض مشترک دسته های کبوتران شده اند
گر چه در انتظار باران اند، سالها در مسیر کاشان اند
زیر لب های مرد پنهان اند، خنده هایی که زعفران شده اند
می نشیند کلاغ روی درخت، بر سرش یا که برف می بارد
یورش از هر طرف به ما بردند،گرگ هایی که همزبان شده اند
می نشیند به شیون پسرش، شروه سر می دهد که تهمینه…
سالها از چه رنج می بردیم؟ از همان ها که پهلوان شده اند
مرد آماده ی گلوله زدن، (وسط سینه ی پریشان…
بکشد ضامن تفنگش را،(آهوانی که نیمه جان شده اند)
حاصل روزگار غمگینم ، هر کجا می روم که بنشینم
اگر این روزها نمیبینم، چشم هایم مگس پران شده اند