آیادانشجوی امروز هم می‌تواند خود ناکام را قربانی نیکسونهای زمان کند تا رضاشاه‌های قلدر در سراسر گیتی اریکه‌های قدرت خود را لرزان ببینند؟ یا نه، کام‌ها شیرین است، و واویلا امروز تحولی که نیازمند حضور دانشجو باشد احساس نمی‌شود؟؟

سایت مردم استان (ک و ب)- حسن اکبرپور شیخ؛ آن روز (۱۳۱۳ه.ش) که تهران توسط رضاخان تأسیس گردید، دعا کرد که بتواند سعادت و پایداری را برای رژیم پهلوی به ارمغان بیاورد وشاید کسی باور نمی‌کرد که این نهاد بتواند در براندازی آن رژیم نقش اساسی داشته باشد همچنانکه امروز باور آن بر ما سخت است که انفلاب ملل، با انقلابیون صف‌شکن خود سر ستیز  بردارد.

 اما واحسرتا، دیری نپایید که چرخ آرزوها عزایی به‌پا کرد و کلاس درس دانشکده فنی به پلشتی قدوم نامبارک معاون رئیس جمهورامریکا، با همراهی آن رهبر قلدر، رسالت خود را به نحو احسن انجام داد و ، و را قربانی راه کیسه‌دوزان دولتی کرد.

 گرگی‌ست که بر گله زده و چوپان به افتخار همنشینی با او بهترین‌ها را به پای او قربانی کرد غافل از آنکه خون سرخ دانشجو اثرگذارتر از پست و پول و فرصت‌طلبی‌های زیاده‌خواهان است و گوئیا نمی‌داند که دانشجوی ۱۶ ، اهورای را به بهمنی شاید جاوید گره خواهد زد.

اما ای دانشجوی بیدار و ای مین خاموش در سوسنگرد دانشگاه‌های امروز: سلام، سلام بر تو، اگر و تنها اگر آمده‌ای تا علم را با عمل انسانی گره بزنی، سلام برتو اگر آمده‌ای تا دست‌های جهل و نادانی و نابخردی و ناتوانی را به سر منزل سعادت برسانی که ویرانه‌های شهر دردی‌است به‌جامانده از اثرات نامشروع ترس بی‌دلیل از حاکمانی که به کج فهمی و حماقت مزدوران، بر تخت‌های شاهانه نعره مستانه میزنند و خواب خرگوشی ملت را جشن می‌گیرند.

 سلام بر تو، که دیروز و امروز و فردا را درک کرده‌ای و می‌کنی و خواهی کرد و می‌دانی که امروز هم، روز مبارزه است و اگر به دفاع از خویشتن برنخیزی لشکریان چنگیز مغول که به خاک پارسیان پا نهاده‌اند و نیروهای پلیدی پرورش داده‌اند کیان علمی تو را به تاراج خواهند برد نه با اسب و شمشیر و بمب و اتم و … که با حیله و تزویر و ریا و روباهی.

خمینی کبیر دانشگاه را مبدأ تحولات نام نهاد و شریعتی که به قول خودش هیچگاه خیانت نکرد فرمود اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود به خاطر آن سه قطره خون، خود را در جلوی دانشگاه به آتش میکشیدم. بزرگان فکری ما چنین گفتند پس ننگ بر ترس و عقب‌کشی  و عقب ماندگی و امتیازخواهی و فرصت طلبی و رهروان آن. بنابراین اگر دانشگاه به عنوان مبدأ تحولات مطرح بوده است:

آیادانشجوی امروز هم می‌تواند خود ناکام را قربانی نیکسونهای زمان کند تا رضاشاه‌های قلدر در سراسر گیتی اریکه‌های قدرت خود را لرزان ببینند؟ یا نه، کام‌ها شیرین است، و واویلا امروز تحولی که نیازمند حضور دانشجو باشد احساس نمی‌شود؟؟

آیا دانشجوی دیروز رسالت و شعور سیاسی او بر رسالت علمی او ارجحیت داشته و خود را ذره‌بین آبهای زیر کاه مقامات می‌دانسته؟یا دانشجوی آگاه امروز به پوچ بودن و اتلاف وقت مباحث علم سیاسی در ممالک جهان سومی پی‌برده است و اشتباها فکر می‌کند که دانشجوی سیاسی از قافله ناکجا آباد علم در همین ممالک عقب مانده است؟ و پرستیژ علمی او اجازه وارد شدن او را به این عقب‌ماندگی نمی‌دهد؟

آیا روح لطیف، آرمانگرا، حقیقت‌جو و عدالت‌خواه او در تناقض است با تیغ دولبه مصلحت گویی و دورویی و دروغ در عالم سیاست؟ و از این ناپایا نتبجه گرفته است که چون توان تغییر ندارد بِه که کنج عزلتی، علم کتابی مأیوس از عمل بیاموزد (که خود نتیجه سیاست‌های غلط رایج است) و کار را به اهلان اسمی ولی نااهلش بسپارد؟

آیا صدای شیون و عزای مادرانی که در مرگ جوان بیکار ناکام تحصیلکرده خود بر چهارگوش قبر جگرگوشه‌های همنوع در گورستان‌های حتمی، خیالی را مکدر نکرده است که نیازمند قیام قامت رشید دانشجویی باشد؟

آیاهنگامه همرنگ و هنگام نشدن بدون تدبیربا شعارهای نردبان سازی(برای رسیدن به ناکامی‌ها و آرزوهای کودکی) نرسیده‌است که گویندگان فرصت‌طلب آن را بدون سیاست زدگی و بر پایه عقل در محیط‌های علمی هو کرد و قدمشان را به مثابه قدم نیکسونی نگریست؟

آیا وقت آن نرسیده که برای حقوق اولیه شهروندی با بانایان امر با رویکردی منطقی به مذاکره نشست و از هر کجراهه رفته دیروز درس گرفت؟ همان بانیانی که که در ایام انتخابشان عقل و دل را میربایند و فرصت تصمیم عقلی را از ما می‌گیرند مگر نه امروز باید پاسخگو باشند؟ که اگر نباشند باید مجبور به استعفایشان کنیم تا بنیانگذار استعفای ناتوانی در مملکت عزیزمان باشیم و اگر نخواهیم باید به خویشتن خود شک کنیم؟

آیا ریختن حتی یک کلمه در پای خوکان و حرام کردن یک جمله برای مصلحت اندیشی شخصی در جایگاهی دارد؟

و آیا …

 آری و نه، تو میتوانی همچنانکه توانستی وتاریخ گواه توست اگر شاهدی میخواهی.به پاخیز که شهیدان دانشجو تورا میطلبند و برای تو جانانه جان دادند ای آزاداندیش وای روشنفکر وروشنگر وروشن روان. ویادآر که روحیه انقلابی خمینی کبیر در جوانی ریشه زد  ودر پیری میوه داد وگاندی نیز چنین بود وچنان کرد. وتونیز هرچه خواهی خود طلب که در ترازوی خداوند بزرگ همه برابرند وانسانیت است که می‌چربد و تو مغروری، آری مغرور باش آنچنانکه در برابر مقتدرترین خم به ابرو نیاری و در برابر ضعیف‌ترین، متواضع‌ترین باشی که می‌توانی و توانسته‌ای. توامروز مسئولی، و مدیون آن قطرات خونی که به دست خائنین ریخته شد به دادخواهی وپیروی از تمامی قطرات خون شهدای دانشجو به پاخیزکه مبدأتحولاتی. قطب تغییرات و آرمانهای بزرگ باش تا حقی به ناحق گرفته نشود و ناحقی به حقی نرسد که اگر جز این بودی باید به دانشجو بودنت هق هق کردوخندیدو لرزید بر آینده‌ای شوم ونامبارک.

دانشجو باید با مسائل روز،شهر و دیار و وطن و دنیای خود آشنا باشد تا آنجاکه مسئولی نالایق در شهرش برمردم انقلاب کرده و رنج دوران دیده جولان میدهد ازترس قیام وجنبش دانشجویی لباس زنانه پوشیده وازشهربگریزدآنچنانکه دانشجو دردانشگاه باید وباید سرمنشأهمه اعترضات خلاف انسانیت باشدتارسالتش را به درستی انجام داده باشد.          

در هر صورت اعتراض دانشجودوحالت دارد: یا منجر به برکناری نالایق میشودکه این هدف است و درسی میشود برای آیندگان که منشأش تو بوده‌ای وهیبت وشأنت روزافزون میشود و ابرمردی هستی که درعلم وعمل لیاقت وتواناییت ثابت شده است یا اگررابطه و محافظه کاری و سیاست‌زدگی به آرمان بلند عدالت‌خواهیت لطمه زد و اجازه تغیر  و رسیدن به هدف را ندادند یقینا درتاریخ از تو یاد خواهد شد  و اگر آیندگان بعد از تو از تاریخ سازی تو درسی نگرفتند حتما محکوم به تکرار تاریخ‌اند و عدم همکاری با تو در تاریح که خود چراغش روشن است.

دانشجوی گرانمایه خود را در دیار حضورت باور کن چه در شَهرت و چه در محیط عِلمیت بگذار تا شُهره شوی که شَهوت مقام دیریست که کیان و هیبت علم را به سخره گرفته است،با استاد و بالادستت با رعایت احترام متقابل به مذاکره بنشین وهرآنچه ازمشکلات که درپیش ورو داری عنوان کن. نترس که اوخود روزگاری نه چندان دور دانشجویی بوده است واز دانشجویی به مرتبه رسیده است،نترس ودربرابر بی عدالتی ها ،کجروی ها،خودخواخواهیها،ونالایقان وناکارآمدان،ناتوانان ازاداره شهر،وروسای فخرفروش ضعیف کش پول پرور وازخدا بی خبران کیسه دوزوشیوه حکومت داری علی گم‌کردگان قفل سکوت‌های پلید مصلحتی رابشکن وبه خود بیا وبدان که درهرصورت توپیروز معرکه‌های دنیا وآخرتی.وبه یقین برس که دنیا چندصباحی بیش نیست وپیروز دنیا علی صفتان هستندحتی اگر پنج سالی بیشتر حاکم نباشندآنان اصول حکومتی را یاد خواهند داد و گفته‌اند که در حکومت اسلامی ضمن رعایت حقوق مردم بر حاکم و حاکم بر مردم، این حاکم است که باید در خدمت مردم باشد نه مردم رعیت تبعیضی حاکم.

برادر و خواهر دانشجو، خدایگان زَر و زور و تزویر در حال پیشرویندخدا را خدا را دریابیم که  میراث معرفتی خویش را پاس بداریم تا همچون آریائیان نجیب در خدمت به همنوع خویش بکار بندیم و انسان‌دوستانه کمر به مداوای بیماری چرکین تبعیض و ستم و نابرابری و وفقر نداری و… بپردازیم که والله فردای قیامت که عدالت عادل حکیم حاکم است ما هم سر وقت بازخواست خواهیم شد زیرا که علاوه بر انسان بودن، ما بر خروار گنجینه تمدن اسلامی نشسته ایم و مبادا و مبادا که تجربه های نهج البلاغه علوی و قران محمدی را بادها با خود ببرند.

راستی:

اگر در صحنه حق و باطل نیستیم، اگر شاهد عصر خودو شهید حق بر باطل نیستیم، فرقی ندارد که به شراب نشسته باشیم یا به نماز ایستاده. هر دو یکیست./