بی سامانی سازمانی؛ پنج سال با فرمانداری بویر احمد قوم گرایی ،باند بازی و رفیق گرایی منطق حاکم بر سیستم برنامه ریزی و تصمیم گیری ماست .همه جریانهای سیاسی در استان ما از همین الگو پیروی می کنند و هیچ جریانی نمی تواند ادعا کند که از این قاعده مستثنی بوده.که نتیجه این امر …

باقر قائمی *ghaemi - Copy (2)

آنچه در پی می آید نه خاطره نویسی و نه نقد و به چالش کشیدن یک مدیر در دوره مشخص می باشد بلکه ارائه تحلیلی علمی و واقعی از منطق حاکم بر سازمانهای ما با هدف باز شدن چشم اندازهای نو در مدیریت می باشد.

قبل از اشتغال به کار در فرمانداری بویراحمد زمانی که دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران بودیم همیشه اساتیدمان ما را تشویق می کردند که قبل از پیگیری شغل تدریس در دانشگاهها سعی کنید تجربه کار اجرایی بدست اورید تا با عملکرد سازمانها و ادارات و شیوه تصمیم سازی ، تصمیم گیری و اجرا بصورت عینی آشنا شوید همان چیزی که ما در پارادایم سیاستگذاری آن را « مطالعه دولت در عمل » می نامیم .تصور من قبل از ورود به سازمان (استانداری کهگیلویه و بویراحمد)این بود که این سازمان همراه با زیر مجموعه ها مانند فرمانداریها و بخشداریها بعنوان عالی ترین نهاد دولتی در ان حوزه متولی امر شناسایی مسائل ، مطالبات و نیازها و در دستور کار قرار دادن آنها برای ارائه راهکارهای انجام پذیر و نهایتا تصمیم گیری و اجرای آن راهکارها با هدف ارتقاء کیفیت زندگی در همه عرصه ها می باشد. انتظار می رفت که حوزه برنامه ریزی بدنبال تدوین سند توسعه شهرستان و بخش ، حوزه سیاسی و اجتماعی بدنبال شناسایی مسائل و معضلات فرهنگی و نابهنجاریهای اجتماعی و نهایتا در سدد اقدام بر ایند. ولی  در طول دوره پنج ساله اشتغال خود در فرمانداری بویر احمد و بخشداری مارگون دیده ها با انتظارات هیچگونه سنخیتی نداشته که می توان برای ان علل زیر را متصور شد:

 

۱-    ضعف دانش سیاستی: از انجایی که سازمان فاقد کارشناس می باشد و اغلب کارکنان حداکثر دارای مدرک دیپلم و یا مدارک غیر مرتبط از دانشگاهای نامعتبر می باشند در بدنه سازمان کار کارشناسی صورت نمی گیرد، در چنین محیطی سازمان نقش و کار کرد های اصلی و تعریف شده خود را به مرور زمان به فراموشی می سپارد و دچار بی هویتی می شود که این امر سازمان را دچار روز مرگی کرده است به عبارت دیگر سازمان اهداف و چشم اندازی برای خود ندارد و یا در سدد این کار برنیامده که اهداف و استراتژیهایی در راستای فلسفه وجودی خود تدوین و اجرا کند سازمان در حین عمل شرایطی برایش فراهم میشود و از لاک خود خارج میشود برای مثال در دوران انتخابات فعالیت شبانه روزی  سازمان قابل توجه است، یا زمان بارندگی و اب گرفتگی خیل مراجعین خواهان کمک و مساعدت  به سوی سازمان سرایز می شوند.

۲-    بی هویتی سازمانی : چون مدیر انسانی سیاسی است و نقش سیاست در انتخاب مدیر غالب بر تخصص می باشد همین که شرایط برای تغییر مدیر فراهم میشود خیل عظیم مدعیانی نمایان می شود که برای تصدی مدیریت به هر اسبابی متوسل می شوند قطعا چنین مدیری نمی تواند هویت فراموش شده سازمان را احیا کند به همین علت سازمان به روند روز مرگی خود ادامه می دهد و فرایند باز تولید میشود که این خود یکی از علل نا توانی سازمانهای ما در ارائه و تدوین برنامه های توسعه ای می باشد . تقاضای بیشتر مراجعین  چنین سازمانی دریافت حواله آرد و سایر ارزاق کوپنی و  مساعده می باشد ،با تاملی در این پدید می توان علل وبه تبع آن یک سری پیامد هایی را برای این وضیعت پیش بینی کرد . راجع به علت آن به طور واضع و صریح می توان گفت ریشه در فقر و محرومیت مردم دارد.اما پیامد چنین پدیده ای که نمود عینی واقعیت است خطرناکتر و چالش بر انگیز تر است. این چنین مدیر سیاسی  بی برنامه غیر متخصصی اوج استراتژی و هنر مدیریتش « خرده کاری » از قبیل تغییر اتاق ها و میز و صندلیها می باشد.

۳-    سازمان و سیاست زدگی مزمن سازمانی : قوم گرایی ،باند بازی و رفیق گرایی منطق حاکم بر سیستم برنامه ریزی و تصمیم گیری ماست .همه جریانهای سیاسی در استان ما از همین الگو پیروی  می کنند و هیچ جریانی نمی تواند ادعا کند که از این قاعده مستثنی بوده.که نتیجه این امر باز تولید این فرایند می باشد. در این فضا شرط لازم برای مدیریت این است « چه کسی داری نه چه داری»  یعنی به علت سیاست زدگی مزمن و ضعف دانش سیاستی درون سازمانی سازمان نتوانسته هویتی مستقل از سیاست (بازیهای سیاسی) برای خود تعریف کند تا فارغ از بازیهای سیاسی در راستای هدف متعالی خود سیاستگذاری و فعالیت کند. معدود حرکتهای کارشناسی به علت غلبه سیاست ناکام می ماند – نگارند بخاطر دارد  در اقدامی برای مسائل حوزه خود طرح و برنامه هایی مطرح کردند زمانی که از طرف یکی از مدیران حوزه استانداری به عنوان کارشناس دعوت شدند معاون استاندار وقت به عینه اعلام کردند با اینکه تو از مایی( یعنی از ما نیستی) ولی نمی توانیم کاری انجام دهیم- این مسئله باعث شده که سازمان نتواند برنامه ای منسجم و پر بار که مبتنی بر پتانسیل ها و قابلیت های موجود باشد تدوین و اجرا کند .

به عبارت دیگر اگر بر اساس نظریه وبر از ویژگیهای دولت مدرن سازمانهایی می باشد که عقلانیت و تخصص محور فعالیت آنها است و کنشهای عقلایی معطوف به هدف دارند ما بر این عقیده ایم که نمی توان برای سازمانهایمان این ویزگی را قائل باشیم. منطق سازمانهای ما نوعی بی منطقی است که این خود نتیجه منطقی منطق سازمانهای ما و انتخاب مدیران  می باشد.

*دانشجوی دکتری سیاستگذاری و رتبه اول ازمون دکتری تخصصی دانشگاه تهران

توضیح؛ مطلبی که می‌خوانید از سری یادداشت‌های بینندگان ما است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. خوانندگان می‌توانند در مورد نقد یا تایید این مطلب یادداشت خود را بنویسند.

منبع : کبنا نیوز