سیاست هویج و چماق در آموزش و پرورش دیگر جواب نمی دهد یعنی اینکه گروهی را با هویج پست تشویق کنی و گروهی را با داس و چماق لری اخراج و تنبیه کنی! باید واضح تر و روشن تر بگم مثل نام مبارکتون باید هادی باشی و هدایت کننده- زارع باشی و اهل کاشت بذرهای خوب مدیریت در زمینهای تعلیم و تربیت.

حسین بویراحمدی : جناب آقای مدیر کل آموزش و پرورش ،  وقتی معلمان شاهدند که سیاستی که گهی پشت به زین و گهی زین به پشته – رعد و برقش نهال آموزش را کشته – و طوفانش ، رنگ سبز شکوفه ی پرورش را شسته – و تمام دعواها ی سین سیاست برای همین لحاف کهنه ی پسته – وقتی معلمان می بینند که گروهی به تقسیم غنائم سیاسی پرداخته و پژوهش و تحقیق در آموزش و پرورش رنگ باخته و اسب سیاست در آوردگاه آموزش تاخته .

آه از نهاد شان آخته ! با رنج برنج ساخته وگیتار انگیزه شان غمناک نواخته – اما کوره وجدانشان همچنان پر حرارت گداخته – و هیچگاه خم به ابرویشان رخ برنتافته و چون بیچاره ای مالباخته- رند زیلوهای خاکی سیاه و سفید بافته را از رندی روزگار جدا تافته – و غم مال برده را تا افتو زنون یافته – و دزد زیلویشان را سالهاست نشناخته – به ناچار دست در جیب راستشان انداخته تا شاید برای دخل و خرج خود چرتکه انداخته اما یاد داستان عنکبوتی جهاندیده افتاده که به فرزندانش اینچنین توصیه بنموده که ای فرزندانم : دست در جیب چپ این معلمان فرو نبرید و جیبشان را ندرید .

اینان ، کارشان عالی ست اما جیبشان خالی ست ! پاداشی در این جیب نرفته پر از سکوته ودرونش همه ش تارعنکبوته ! تارهای من بر هر دو جیبشان تنیده اند – این قوم با وجودی که استانشان در نفت و گاز پدیده اند سالهاست پاداش مناطق محروم ندیده اند – اما هنوز برای خدمتگزاری عاشق و جامه دریده اند و برای رفتن سرکلاس با وجدان و سر حال و اتو کشیده اند ، دل از سیاسی کاری بریده اند ، و مشکلات را به جان خریده اند – و ( میم ) اولین شش حرف مشکلات را حذفیده اند و پنج حرف باقیمانده اش را با چای سبز نوشیده اند و در خدمت به جامعه سخت کوشیده اند ! اینان با اشکها و مشکها و عشق ها و مشق ها خاطرها وخاطره ها دارند .

زمانی که کامپیوتر و سوبسید و ترمینال نبود با گچ و کوپن و پای پیاده فرسخها در مناطق محروم خدمت می کردند و تا هفته ها رنگ و روی خانه ی خود را نمی دیدند الان روزگار عوض شد و دیگه کامپیوتر رایانه شد – سوبسید یارانه شد و ترمینال هم پایانه شد !

آقای مدیر کل : برای این قشر ساده پوش ساده نوش حقوق به دوش و سخت کوش و بی پاداش و چون داداش! زیلوی نمدین آورده ای یا قالی سلیمان ؟ می دونید شب یلدایشان نه انار ساوه بود و نه پسته رفسنجان ؟! برای فرهنگیانی که در ساده نوشی بی هماورده ای آیا نوشداروی بعد از مرگ سهراب هم آورده ای؟

معلمان در استان خیلی هاشون هم درد و هم دوره و هم سن شماها هستند و اولین روز دبستان را هنوز به یاد دارند و به تعبیر زیبای محمد علی حریری جهرمی: اولین روز دبستان بازگرد – کودکی ها، شاد و خندان باز گرد-درسهای سال اول ساده بود – آب را بابا به سارا داده بود.گرمی دستانمان از آه بود = برگ دفتر ها به رنگ کاه بود – اون زمان در سوز و سرمای شدید – ریزعلی پیراهن از تن می درید!

اما اکنون : ( کاشکی می شد در این عصر جدید – یک نفر چون ریزعلی آید پدید ! برزند آتش به بالاپوش خود = مشعلی روشن کند از هوش خود .بررهاند مانع از راه قطار = سردهد فریاد و قال و هی هوار! ما که درس و مشقی از تصمیم کبری خوانده ایم – از چه رو اینگونه در تصمیم اشتون مانده ایم ؟روز مهمانی کوکب خانم است- سفره پراز بوی نان گندم است.

دوره الان دور اشتون خانم است !) یاد آن آموزگار ساده پوش یاد آن گچها که بودش روی دوش ای معلم نام و هم یادت به خیر= یاد درس آب و بابایت به خیر. ای دبستانی ترین احساس من = بازگرد این مشقها را خط بزن .

جناب آقای رئیس : یادتونه در دوران مدرسه اگه معلم به مشق یک دانش آموز خاص توجه ویژه داشت بقیه خیلی سریع می فهمیدند و تبعیض را از همون جا احساس می کردند ؟

پس بیا و مشق همه جناحها را بررسی کن ، همه را به دقت ببین و نه تنها ببین بلکه نگاه کن چون دیدن با نگاه کردن فرق دارد. همه مشقها را خط بزن ، نه اینکه با خط کش جناحی خط بکشی! نه، نه ، خط نکش ، بلکه خط بزن ! همون مشقهایی که زیر نور فانوس ها و اجاقهای عشایری نوشته ایم یادشون به خیر که چه سطرها رشته ایم و چه با گرسنگی ها دل برشته ایم – اکنون به جای این که به فکر شغل و رشته ایم بیشتر به فکر آش رشته ایم .

 ای دبستانی ترین احساس من = بازگرد این مشقها را خط بزن!

آقای مدیرکل : ریزعلی ها نه تنها در کتب درسی بلکه در زمان جنگ هم بسیار بودند خیلی ها نه تنها پیراهن خود را بلکه پای خود را جا گذاشتند ونه تنها پای خود را بلکه جان خود را به مایه گذاشتند و مایه افتخار گشتند و ای کاش در همون زمان می ماندیم اما افسوس که زمانه عوض شد !

 یکی از نخبگان دبیرستان نمونه پیامکی به این شکل برای مدیرش فرستاد : ای قطار! راهت را بگیر و برو! نه کوه توان ریزش دارد و نه ریزعلی پیراهن اضافه ! روزگار روزگار دیگری ست !

به قول قیصر امین پور که او هم جنوبی و اهل گتوند خوزستان است و اشعارش بوی نی و نخل و نینوای دفاع مقدس می دهد : ما معلمان به تعبیری :

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم – ولی دل به پاییز نسپرده ایم – چوگلدان خالى لب پنجره – پر از خاطرات ترک خورده ایم . اگر دل دلیل است، آورده ایم – اگر داغ شرط است، ما برده ایم – گواهى بخواهید، اینک گواه – همین زخم هایى که نشمرده ایم.

آری ما معلمان با چهره ای غمگین و بدون سفره ای رنگین با این همه خاطرات و مشکلات سری سربه زیر داریم اما دلمون سربلند و به تعبیرقیصر امین پور : دلى سر بلند و سرى سر به زیر = از این دست عمرى به سر برده ایم!

جناب آقای مدیر کل : می دانم که آثار بهمن بیگی همان مدیر کل افسانه ای را خوانده اید و یا که دیده اید؟:”عرف و عادت درعشایر ایران”- “اگر قره قاچ نبود” – ” بخارای من ایل من ” -” طلای شهامت ” – “به اجاقت قسم” .

عنایت بفرمائید و از ترکیب کلماتی که در عنوان کتابهای فوق وجود دارد از هر کتاب یک واژه را گلچین کنید و این جمله را بسازید وسر لوحه کارتان قرار بدهید: ( قاچ عرف و عادت را از آموزش و پرورش بردار، حرمت اجاقی را که بهمن بیگی از آن قسم یاد کرده نگه دار و طلای شهامت ایل را با عیار اعتدال بسنج تا مدیر کل افسانه ای شوی ) نگذار اسب سرکش سیاست در محوطه مدارس بدود تا آموزش و پرورش سیاسی نشود .

در شیپور این دستگاه عظیم فقط آموزش را بدمید ! و پرورش بدهید و اجازه ورود سیاست به کلاسهای درس را ندهید. زیرا دانش آموزان براشون فرق نمی کنه که معلم و مدیر اصلاح گراست یا اصول طلب ! چپ هست یا راست ؟ معتدل است یا گرم و خشک ، سردسیری است یا گرمسیری ، شمالی ست یا جنوبی ؟

اونها معادله می خواهند و موازنه ، معدل می خواهند و کنکور !کانون می خواهند و قانون ! گزینه دو میخواهند و شبکه سه ! شبکه یک نه ، رتبه یک ، ها . اگرتهران و کرج و تبریز را به عنوان مناطق برخوردار کنار بگذاریم ، ممسنی را که شنیده اید همین بغل دست مان پدیده کنکور ۹۲ شد ! آمل و بابل را که می دانید ، اهواز و بروجرد و قوچان را – قزوین و شیروان را ، یزد در کویر ایران را – غوغایی در قبولی کنکور به پا کردند !

بیشتر استانهایی که همجوارند همه در کنکور صاحب عنوانند. روزگاری دهدشت با سوقی های با سوادش، آنقدر در کنکور خوش درخشیدند که به سهمیه منطقه دو صعود کرد ! اما الان چی ؟ اگر چه مدیر کل قبلی جناب استاد طاهری کسب سه رتبه اول کنکور منطقه سه در سه گروه آزمایشی را در جلسه تودیع عنوان فرمودند اما سهم پایتخت طبیعت ایران بیش از این است .نیست ؟ جناب آقای زارع پور می دانید که رشته ریاضی فیزیک از استان داره رخت بر می بندد ؟ مطلع هستید که تابوت رشته ریاضی بر لب گور هست ؟

در تمام مدارس عادی – غیر انتفاعی – شاهد و تیزهوشان در شهر دهدشت رشته ریاضی تشکیل نشد و حذف گردید(بقیه شهرستانها را اطلاع ندارم ) فقط در دبیرستان نمونه شهید ثانی آن هم بالاجبار و به دلیل نبود ظرفیت در رشته تجربی ، یک کلاس ریاضی تشکیل شد ! میل نهایی به رشته های تجربی زیاد شده برای فقط و فقط رشته پزشکی آن هم به خاطر درآمدش ! دنیا بر مدار ریاضی و فیزیک و هسته ای می چرخد پس تدبیری بیاندیش و امیدی بده ، ای حامی دولت تدبیر و امید !

فرهنگیان می دانند که استاد هادی زارع‌ پور دارای مدرک فوق لیسانس فقه و معارف اسلامی و به مدت دو سال رئیس آموزش و پرورش باشت و چهار سال هم مدیر آموزش و پرورش گچساران بوده است و با واژه لابی و لابی گری هم همه آشناییم !

لابی و لابی گری به عمل یا حرفه ی ویژه ای می گویند که منظور آن تلاش برای گسترش و نفوذ یک دیدگاه و نقطه نظر مشخص در دستگاه حکومتی یک کشور یا در افکار عمومی است و این فرهنگ اولین بار در آمریکا به کار رفت . اما شاید لابی در منابع طبیعی برای حفاظت درختان پر بار جنگل را نخشکاند .

شاید لابی در اداره راه برای توسعه حمل و نقل و جاده و خاک و بلدوزر ایرادی به کار نمی آرد ! شاید لابی گری در نفت به پخش و پالایش آسیبی نیازارد! شاید لابی گری در ورزش سرمربی به بازار به بارآرد ! اما در آموزش و پرورش که سر وکارش با انسانیت و انسان سازی ست لابی گری آسیب رسان است ، خطرش ناک است ! و دردسرش سازاست !

 نباید هر کس لابی بیشتر داشت او را بر کرسی فرهنگ و آموزش کاشت و بعد میوه انتخابات را از کلاسهای درس برداشت! عملیات کاشت – داشت و برداشت در آموزش و پرورش با لابی گری آفت زاست و مبارزه با آفت آموزشی و پرورشی پرهزینه است ، پس اسیر لابی ها نشو!

البته باید اذعان کرد که نیش عقرب سیاست نه از ره کین است بلکه اقتضای طبیعتش این است و شما مجبورید و مأمورید که به تناسب شرایط و مقتضیات زمان باید با نمایندگان حوزه انتخابیه استان هماهنگ باشید :

در گچساران از برنامه ریزان مورد نظر تاج گردون ( همان چهره ملی که تاج سرهمه ماست ) استفاده کنی در بویراحمد هوای هم نامت زارعی را داشته باشی ودر بهمئی بزرگواری را فراموش نکنی! اما مطمئن باش که حنای لابی گری در آموزش و پرورش دیگه رنگ باخته و لابی اقتصادی شاید ! لابی ورزشی لابد! اما لابی آموزشی هرگز !

 جناب آقای مدیر :

در شهرستان ها و مناطق استان ، مدیرانی پاک و تعلیم دیده و تحریم دیده بر مسند مدیریت نشسته اند . در کهگیلویه که حقیر حضور دارم مجموعه ی مدیران پاکی با تنی خاکی و روحی افلاکی نه تا ساعت چهارده و نیم بلکه تا پاسی از شب خانه اول را رها کرده ودر محل کار به خدمت مشغولند و در کارشان موفق اند .

این را به وضوح بارها و بارها دیده ام بی ادعا و بی مزد و بی پاداش و یقین که در دیگر مناطق هم به همین شکل است . اگر در مناطق چند گانه استان ترکیبی را برنده دیدی مانند یک مربی موفق به ترکیب برنده دست نزن و به دم مار خزنده انگشت شصت نزن! اگر قصد تعویض داشتی خلعتبری ها و مجیدی ها و کریمی ها را به میدان بفرست تا نتیجه بگیری .

مردم ایران تا دقیقه نود مربی موفق را تشویق می کنند شعار می دهند : اقای سر طلایی – سرور آسیایی! اما اگر دقیقه نود و شش ، بازی را واگذارکردی و قهرمان لیگ عوض شد بلافاصله شعار مردم هم عوض میشه و میگن …. حیا کن- تیم ملی را رها کن ! یعنی در عرض شش دقیقه شعارشون عوض میشه !

مردم خیلی زود متوجه عملکردها میشوند و خیلی زود به صحنه می آیند و شناسنامه های خودشون را هفته ها از قبل واجور می کنند و در بامدادان روز رأی گیری را پر شور می کنند سرصف می ایستند و انگشت نشانه ی خود را پاک پاک آماده می کنند و در استامپ می زنند تا جوهری و گوهری شود و باتعرفه ی تعقل، رئیس دولت را تغییر و نماینده ملت را تعیین تا مدیران را تعویض نمایند.

اگر می خواهید که مدیر کل افسانه ای شوید همان اجاق بهمن بیگی را بردار و در روز روشن بگرد همی گرد شهر، نخبگان را دریاب ، معلمان فراموش شده را چون طلای نایاب ، با فلز یاب ، بیاب !

 طلای شهامت مدیران را با عیارتجربه محک بزن، در سایر جناحها و جریانهای ناهمسو با حضرتعالی، مدیرانی هستند که مشقشان را نوشته اند زیر نور همان فانوسها ! عشقشان را در جنگ و دفاع رفته اند به پابوسها ! فقر را چشیده اند در روزها و شبها با کابوسها ! به فانوس و پابوس و کابوس فرهنگیان احترام بگذار .

در اردوگاه موحدیون مدیرانی هستند کارکشته ، در بوستان وگلستان لاهوتیون گنج هایی چون گنجی پورها نهفته ، در جبهه ی منطقیون نیروهایی در نمک خفته ، در یاسوج سید باقری دل سوخته و ستاریون و سید قدرتیونی که در مجلس سالها غزل گفته و دُر سفته .

 بنابراین هوای هواهای همه ی این سلایق را داشته باش متأسفانه در سیاست دورگه ها زیاد شده اند و دگردیسی سیاسی فزونی یافته خیلی ها در انتخابات ریاست جمهوری مسیر مستقیم و آشکار دارند اما در سطح کوچکتر و درحوزه های انتخابی مجلس که می آیند محاسبات به هم می خورد تفکر رنگ می بازد و به جای فکر و جناح و خط ، جغرافیا و نژاد و مرزها و طایفه ها به صندوق رأی می رود گروهی راهنمای چپ می زنند اما به راست می پیچند و عده ای راهنمای راست علامت می دهند و به چپ می چرخند.گروهی در بالاو پای تخت دماوند ، چپ هستند اما در پایین وپایتخت طبیعت ایران ، راست می شوند و برعکس !

باور کن نه چپی دیگه هست و نه راستی ! به راستی؟ بله به راستی ! خیلی ها چپ کلاسیک و تند بوده اند و رهبر اصلاحات یک جریان بوده اند اما در انتخابات مجلس دوره ی گذشته برای یک نماینده راست تمام قد ستاد تشکیل داده اند و تبلیغات کرده اند و دل سپرده اند و رأی داده اند ! می خواهی عنان و اختیار و تصمیم گیری وگماردن و گماشتن و انتخاب و انتصاب را به اینان بسپاری ؟

هیهات ! دل به این ها نسپار و بدین شیوه نیرو نگمار و از یک جناح انحصاری و خاص استفاده و گرنه دولت شما دولت مستعجل باشد و زود گذر ! اما نکته ای که دل هر دردمندی را به درد می آورد سخنی است که مدیر کل قبل از شما جناب استاد طاهری در جلسه تودیع فرمودند : باید به مدیرکل جدید اجازه دهیم تا از نیروهای توانمند به خوبی و در جای مناسب استفاده کند نه این‌که مثل ما که اجازه تغییر یک مدیر مدرسه را هم نداشتیم برایش محدودیت ایجاد شود! وآی به حال آموزش و پرورشی که مدیر کل آن اجازه تغییر یک مدیر مدرسه را هم ندارد !

سخن آخر : سیاست هویج و چماق در آموزش و پرورش دیگر جواب نمی دهد یعنی اینکه گروهی را با هویج پست تشویق کنی و گروهی را با داس و چماق لری اخراج و تنبیه کنی!

 باید واضح تر و روشن تر بگم مثل نام مبارکتون باید هادی باشی و هدایت کننده- زارع باشی و اهل کاشت بذرهای خوب مدیریت در زمینهای تعلیم و تربیت.

مخالفین را نکن ! با داس که نیامده ای ! آمده ای ؟ اگر با داس آمده ای باید منتظر شعار دقیقه نود و شش باشی ! اما اگر با کلید آمده ای : مدیر سر طلایی – سرور پا دنایی! اگر با اجاق آمده ای : همانند بهمن بیگی در خاطرها و خاطره ها می مانی و باید گفت به اجاقت قسم در غیر این صورت نگذارید بگویند با “داس آمده ای یا به چماقت قسم ؟!”

 

منبع :