- شعر شاعران ، شعر و ادبیات
- دوشنبه 15 جولای 2013 - 10:07
پرستو غریب می خونه – سید محمود رادمنش
یکی بود یکی نبود / تو هوای پر دود// تو دل یه کهکشون / هی بگیر هی بکشون
سایت مردم استان (ک و ب): سید محمود رادمنش »»» ترانه زیر از سید محمود رادمنش نویسنده و شاعر جوان استان استان است.
از رادمنش تا کنون سه کتاب در عرصه شعر به چاپ رسید. افسون شب، بچه های تنهایی و صورتکها عنوان سه کتاب رادمنش هستند که به زیرو نشر آراسته شدند.
پرستو غریب می خونه
یکی بود یکی نبود تو هوای پر دود تو دل یه کهکشون هی بگیر هی بکشون
روی یه توپ تو هوا از پایین و با لا سوا پایین تر از ابر سفید روی برگای یه بید
یه پرستوی قشنگ با رؤیاهای رنگارنگ
با گلا صفا می کرد شهرا رو رها می کرد
پرستو جون رفیق داشت رفیقای شفیق داشت
با دوستای قشنگش که می شدن دلتنگش
همیشه پرواز می کرد بال و پرو باز می کرد
روی گلا می پرید شهد و نبات می خرید
زمستونا می رفتن بهارو برمی گشتن
می رفتن اون دور دورا آخ جون بهاره هورّا
عشق اونا بهار بود بهار مهربون بود
آخه زمستون سرده اونا رو زخمی کرده
بیاید بریم بچه ها آهای بر و بچه ها
پرستو رو ببینیم کنار اون بشینیم
با هم بگیم بخندیم در غمو ببندیم
شادی بهار میاره گُلا رو بار میاره
غم ،سرما رو میاره سرما ،خیلی پُر کاره
سلام سلام پرستو با لونۀ تو در تو
بگو بگو از بهار یا از سرمای قهّار
شبا چیکار می کردی؟ کجا تو سر می کردی؟
اگه یه وقت تو سرما جا می موندی از گرما
نمی شدی تو لرزون؟ یا گریون و یا حیرون؟
اصلاً بگو برامون
از برفا و از بارون
از ابرای سیاهی
که ما رو کرده واهی
ما که سیاه نبودیم
مثل روباه نبودیم
ابره روباه دراومد
عمر پاکی سراومد
عجیبه این سیاهی
دنیا شده چه واهی
باده وزون وزونه
پاییزه هم خزونه
خزون، برگا می ریزن
غما بپا می خیزن
بسّه دیگه زیاد شد
عمر ماها به باد شد
حا لا برامون بگو
بیار ماهی و میگو
پرستو آهی کشید
به غصه ها سر کشید
از میون اینجاها
پرید تو دشت غمها
درست می گی مهربون
مهربون خوش زبون
مردما صد رنگ شدن
عشقا چه کم رنگ شدن
این کرکسای صد رنگ
با با لای رنگارنگ
مردمو گول می زنن
تو دلاشون می خزن
دل رو سیاه می کنن
بیرون ز راه می کنن
از کجا باید بگم
الآن براتون می گم
یه روز اینجا یه باغ بود
یه باغ بی درد و دود
یه باغ ،پر از محبت
یه باغِ با عدا لت
مردما توی این باغ
راه ندادن یک کلاغ
همه با هم مهربون
مهربون و همزبون
حرفا فقط صداقت
دلا پر از رفاقت
رفاقتا چه با حال
ای کاش یه روز بود یه سال
باغ خیلی با صفا بود
پر از نور خدا بود
یه روزی شد بچه ها
یه ابر اومد اون بالا
ابره اول سفید بود
آروم و رو سپید بود
اما سیاه دراومد
مثل روباه دراومد
نگو ابره شیطونه
که خیلی تند می رونه
ابره سیاهی آورد
خوی روباهی آورد
بچه های نازنین
شیطون زده صد کمین
کمین اون اثر کرد
باغ رو پر از خطر کرد
روباهی بین مردم
نیش زده مثل کژدم
زهر سیاه اثر کرد
چشم روباه خطر کرد
روشنی شد سیاهی
مردم روی دو راهی
راه سیاه قشنگ بود
پر زرق و برق و رنگ بود
چشم مردم چه کوره
راه سفید چه دوره
راه سیاه پُرِ پُرِ
راه سفید پُرِ دُر
دُرّا به شکل ریگن
انگار یه چیزی می گن
پرستو گریون شده
از سرما لرزون شده
صداش داره می لرزه
دلش خیلی می ارزه
آره عزیزان من
گلهای دشت و دمن
این شد که باغ زیبا
پر شد از مکر روباه
باغ سفید سیاه شد
دروغه اومد شاه شد
روباهه شاد شاده
مردم رو دیده ساده
مردم مطیعش شدن
اسیر تیغش شدن
خیلیها هم فراری
از ترس اون تو گاری
یک دو سه ستاره
روباه حریف نداره
اگه حریفی داره
دیگه یاری نداره
تا ببینیم چی می شه؟
نخود نخودچی می شه؟
ایشا لّا غم نباشه
بعد این شادی باشه
خدا که مهربونه
درد ما رو می دونه
دوا می خوایم خدا جون
از شیطونه بگیر جون
بازم منو کمک کن
شعرم رو پر نمک کن
قلبم رو با خودت کن
دلم رو با صفا کن