- اخبار ، اخبار سایت ، تاریخ ، تاریخ معاصر ، یادداشت ، یادداشت فرهنگی اجتماعی
- جمعه 25 اکتبر 2013 - 07:10
نبرد قدرت ها …
از ورود قشون به سرفاریاب کاخان احمد جلیل مخفیانه به آقا ولی راد و آقا یداله دارفرین پیشنهاد داد که میرزا یداله را نکشید زیرا او با حاجی مختار اختلاف دارد و اگر کشته شود حاجی مختار دیگر حاضر به امتیاز دادن به ناصرخان نمی باشد .
سایت مردم استان (ک و ب) – سعید پرندوار؛ میرزاها در دوران رضاشاه مردان جنگی و نامی از جمله میرزا محمدکریم، میرزا عیوضی و میرزا عزیزاله و میرزا محمد داورپناه داشتند و با ملا فرامرز یزدان پناه تامرادی روابط دوستانه و همکاری داشتند، چون میرزاها علیه دولت یاغی بودند، با گروه ملافرامرز متحد شدند.
در آن روزگار سنگر مقاومت و دست نیافتنی در منطقۀ دور افتاده و کوهستانی لوداب در استان پس از واقعه جنگ تنگ تامرادی، ملافرامرز بود که مرکز همۀ یاغیان بویراحمد محسوب می شد، همه دور او جمع شدند، از علی خان ولی خان خواهرزاده هایش تا بابکانیها، ساداتیها، تامرادیها و … ولی بین میرزاها و ملافرامرز اختلاف و درگیری بوجود آمد.
ملافرامرز در تلاش بود که درگیری و جنگ بوجود نیاید، ولی سرانجام ملافرامرز کشته شد. مرگ ایشان در ان دوران ضربۀ جبران ناپذیری بر مقاومت بویراحمد در مقابل دولت مستبد رضاشاه وارد کرد، که پیامدش برای همه یاغیان و عشایر استان گران تمام شد، زیرا دولتیها هیچ کاری از دست آنها در مقابل ایشان برنمی آمد .
پس از کشته شدن ملافرامرز، یاغیها پراکنده شدند و یکی پس از دیگری از بین رفتند. قراین و شواهد نشان می دهد که کی نصیر بهادر در کشتن ملافرامرز با میرزاها مشورت و همکاری داشت، در روزهای درگیری پس از کشته شدن ملافرامرز، میرزاها از کمک ملا فریدون بهادر تامرادی برخوردار بودند راه را بر دسته ملافرامرز و علی خان ولی خان بستند .
دو نفر از دسته علی خان ولی خان و پسر ک لترکی از گروه ملافریدون کشته شد، دو نفر ساداتی بی گناه هم کشته شدند، که اطلاعی از جریان نداشتند . کی اسد بهادر برادر کی نصیر را هم ک یعلی خان ولی خان به
تعصب ملافرامرز کشتند .
در هر حال میرزا محمدکریم داورپناه پس از کشته شدن ملافرامرز، نزد سرهنگ زره پوش در منطقه علا بهمئی می رود، سرهنگ از او استقبال و خلعت به ایشان داد، ده تفنگ و دو هزار فشنگ هم به ایشان دادند، به او گفته بود بروید، خودتان را حفظ کنید تا من بیایم. پس از مدتی بعد سرهنگ پارس استوار، از سادات و لوداب و سرفاریاب دیدار داشت، میرزاها حاضر شدند به عنوان اینکه ملافرامرز را کشته اند، پاداش دریافت کنند. آنها را با سو گند دروغ به بهبهان بردند .
، یکی از اطرافیان سرهنگ زره پوش که با میرزا محمدکریم دوست بود به ایشان گفته بود، دستور سرکوبی و اعدام شما از تهران آمده است.
مواظب باشید و حاضر نشوید، همین طور کوهی و مالی به سر ببرید .
میرزامحمدکریم موضوع را به میرزاعیوضی وبقیه گفته بود، که قضیه این طور است، من می روم پیش سرهنگ و همینطور آنها را سرگرم می کنم، ولی شما حاضر نشوید، تا من از بهبهان برگردم، ولی میرزا عیوضی حاضر و دستگیر شد. آقایان فخرالاسلام تقوی و سیدعلی کاظمی و ملاصفدر تامرادی و بقیه را در بهبهان زندانی کردند، در یک روز نفر از عشایر استان را در بهبهان در زیر پل یکجا تیرباران کردند.
از جمله این افراد میرزاعیوضی، میرزاعزیزاله، میرشا ه محمد و میرعبداله و میرمحسن کشاورز ساداتی، حسن دبیقی، کی محمدقلی و رحیم علی قایدگ یوی، چهار نفر طیبی، علی ناز جلیل، ملاصفدر تامرادی و… جزء همین اعدام شدگان بود. تعریف می کنند، میرزاعیوضی به خانواده پهلوی فحش می داد، در زمانی که می خواستند آنها را اعدام کنند این واقعه در سال ( ۱۳۱۸ ش) پیش آمده است .
میرزا محمدکریم و میرزا محمد در زندان فوت کردند. قرار بود، که آقایان فخرالاسلام تقوی و سیدعل یکاظمی را هم اعدام و به گچ بگیرند، ولی به گفته منابع محلی، یک مرتبه هوا تاریک و شب لرزه شد. آقای شمسائی
بهبهانی به سرهنگ پارس استوار گفت: علت این زلزله این است که می خواهید این دو سید را بکشید. سرهنگ از اعدام آنها صرف نظر کرد . این دو سید را رفیق و همکار یاغیان علیه دولت محسوب می کردند. کی نصیر در اعدام و کشتن میرزا ها در بهبهان دخالت داشت.
در هرحال با گذشت زمان شهریور( ۱۳۲۰ ش)، پیش آمد. میرزا یداله داورپناه دوران نوجوانی را در کنار میرزاهای عمویش سپری کرد و شاهد درگیر یها و جنگ ها بود و در این نزاعها شرکت می کرد. میراث دار و انتقام خون میرزاها را در دل داشت. در آن شرایط روزگار، میرزایداله به عنوان یک چهره قدر و جنگجوی نامی ظهور کرد و در جنگهای متعدد از جمله کل های سه تا دشت روم، بردیون، دستخر د، آرو، شام براکون و غیره حضور داشت، نام شه رت او فراگیر شد .
او متحد ملاولی وعبداله خان محسوب م ی گردید . در جنگ دشت روم تعدادی زیادی از طرفداران کی علی خان ولی خان را کشت. ایشان در آن روزگار تنها مرد جنگی ساداتی محسوب می گردید که عده ای را هم دور خود جمع کرد، انتقام خون میرزاها را از حاجی مختار دولتخواه داشت. علاوه بر آن مدعی بود که قلعه گرگیو، متعلق به ما می باشد و باید حاجی مختار قلعه را پس بدهد. اکثریت ساداتی ها دور میرزایداله جمع شدند، حاجی مختار احساس خطر می کرد، هیچ کاری از دست او برنمی آمد . حاجی مختار دولتخواه و تعدادی از بزرگان ساداتی از جمله سیدعلی کاظمی ، میرزینل کشاورز با هم مشورت کردند که میرزایداله را از بین ببرند و چون قدرتی نداشتند، دست به دامن ناصرخان طاهری و جلیل و بابکانیها شدند. سیداسماعیل دولتخواه فرستاده ایشان نزد جلیل بابکانیها بود در آن تاریخ بویراحمد ( ۱۳۲۴ ش) دو دسته بود: عبداله خان و ک ینصیر، ملاولی، تامرادی ها، کرملایی ها بابکانی، نرم آبی های ، طرفدار آقا شیروان، اولاد میرزالی ها طرفدادر کی بهرام همایونفرکی خورشید ، آقایداله ارجمند ، میرزا
یداله داورپناه و… متحد و همگام بودند.
خسروخان ، آقامحمدتقی، حاجی مختار، نرم آبی ها طرفدار آقانصراله، اولاد میرزاعلی طرفدار ک یعلی ایزدپناه، طاس احمدی ها به رهبری کی فرج اله عزیزی، ملاعلی و آقاحسن جفتا، حاجی سی فاله فروزان ، آقا جلونیک پی، حاجی بیژن منصوری، محمدحسی ن خان و ناصرخا ن طاهری، ملاغلامحسین، کاخان احمد، ملاسیاوش باقری، ملابهمن کریمی و کی آلا قلی جهانبازی متحداً عمل می کردند. البته این دست هبندی ها متغیر بود و بر اساس مصالح و منافع طرفین به ویژه خانها قالب ها عوض م یشد. حسینقلی خان رستم، مظفرخان آرویی، منصورخان، باشتی و دولتی ها از خسروخان و محمدحسین خان و متحدان آنها در مقابل عبدال هخان کمک
و یاری م یرساندند. در هر حال حاجی مختار دولتخواه که در مقابل میرزایداله ناتوان بود، از متحدانش در خواست کمک م ینماید. علاوه بر آن میرزایداله به دلیل شرکت مؤثر در جن گهای قبلی بویراحمد و اتهام کشتن افراد نامی، همچون آقاجنگیر نر مآبی جمع زیادی کینۀ میرزا را به دل داشتند و منتظر فرصتی بودند که از میرزایداله انتقام بگیرند. حاج سیدمختار شکست خورده و کشته داده بود، میرزایداله به فکر یکسره کردن کار او بود سید برای دفع میرزا کوشید دست به دامن این و آن شد استمداد کرد اما کسی جرأت درگیر شدن با میرزا یداله را نداشت.
اکثریت طایفه ی ساداتی به دور میرزا یدالله جمع شده و قدرت او در حال روزافزون گسترش می یافت و حاجی مختار کاری از دستش ساخته نبود. به ناچار حاجی مختار یک جلد قرآن مجید را با نامه برای ناصرخان و سران بویراحمد علیا فرستاده بود، به دنبال این درخواست ها در بهار سال
۱۳۲۴، قشون بویراحمدعلیا به رهبری ناصرخان طاهری با اصل غافلگیری شبانه وارد منطقه سرفاریاب شدند، حاجی مختار دولتخواه و هوادارانش با قشون ملاقات کردند و رایزنی لازم را انجام دادند. به گفته ی آقا قباد راد که از غارتگران بود حاجی مختار پیشنهاد داد مندون زیلایی را غارت کنید ولی ساداتی ها را غارت نکنید و همه آبادی های طرفدار میرزا یداله را جمع کرده و بیاورید در قلمرو گرگیو تا آنها را جریمه و تنبیه کنم. افراد دس تکش شناسایی محل و آبادی میرزایداله و دیگران را م یدانستند، به همراه قشون حرکت کردند، آبادی میرزا و توابعش در مندان، پشت چنار و اطراف
پراکنده بودند.
عده ای اطراف منزل میرزایداله انتخاب شدند که بیشتر جلیل ها بودند از جمله ملاغلا م حسین، آقاکهیار، کاآنی، کاکردی انصاری، کاغلامعلی ، کااحمدخان ، علی باز کاشهباز، سردار سعادت، آقاجهان دارا، دهراب ظهرابی، آقاامان الله خیزات و غیره دور آبادی میرزایداله را در آب موردک بستند، آقاولی راد آقایداله دارفرین، ایمورباقرزاده ، کی ابوطالب قائدی شیخ محمدرضا انصاری و شیخ افضل مردانی، جان محمدقایدگیوی، ملا
علی محمد محمدی، غفارقایدگیوی و غیره که در حدود ۲۵ نفر بودند دور آبادی میرزاخانی جهانتاب را در آب چنار پاده محاصره کردند. میرزینل و میرفرج اله کشاورز دستکش آبادی میرزا خانی بودند. کاجعفر سعادت و کاعل یکاظم جلیل رهبری غارت مندون را به عهده گرفتند. تعداد تفنگچی ها ۳۵ نفر و در حدود ۸۰ نفر جمع چوبکی و تفنگچی بودند. ملا رادعلی و حسین علی دشمن زیاری، ال ه نظر بادلونی، سیدکاظم
کاظمی و تعداد زیادی از ساداتی ها همراه قشون غارت گر بودند . منابع محلی گفتند حتی ظروف بزرگ ماست را ساداتی ها ریختند و آنها را به غارت بردند.
در حالی که قشون شبانه با اصل غافلگیری به طرف مقصد م ی رفتند، چون کلو(ملخ) آمده بود عد های شب رفته بودند که کلو بگیرند، به قشون تصادفاً برخورد کردند و فریاد آ ن ها بلند شد، هی گرگ خورد و آباد ی ها را خبر کردند . ابتدا میرزاظفر داورپناه کشته شد. آنهایی که منزل میرزایداله را در محاصره داشتند، منتظر بودند که میرزا بیرون بیاید و او را بکشند، ولی میرزا به آرامی از زیر بهون و از میان گله گاو و گوسفند بیرون رفت و افراد محاصره کننده متوجه نشدند. حاجی مختار به قشون گفته بود، اگر شب میرزایداله را کشتید کاری کردید در غیر این صورت کار مشکل خواهد شد، در هر حال با فرار میرزا از صحنه شکارگاه، محاصر هکنندگان منزل ایشان به وحشت افتادند، چون سابقه هنر و توانایی میرزا در صحنه جنگ را دیده و شنیده بودند لرزه بر اندام آنها افتاد.
میرزایداله و میرشرم تاله و میرزاعبدال به اضافه یک جوان تو ربه ی فشنگی بردار بنام میرزا فر ضاله در گرتُل قوچی مستقر شدند و توانستند جلوی غارت را بگیرند و تا تپه گلیزدون همراه و ناظر حرکت قشون دشمن بودیم . میرزاخانی جهانتاب و شیخ احمدعلی، شیخ لهراس ممویی، عل یاکبرساداتی در ریشه کوه نیر در شرق قشون مقاومت می کردند، در همین زمان ریش سفیدان ساداتی از جمله میرمحمدباقر و میرعلی یاس ابراهیمی آمدند و از میرزایداله خواستند که شما از جنگ فاصله بگیرید، چون غارت برگشت داده شد و دیگر نمی توانند غارت را حرکت بدهند. میرزا م یپذیرد. در همین لحظه میرمحمدجعفر دستلاف خبر کشته شدن برادرش میرزا ظفر را به او می دهد و سفارش م ی کند او را ببرید در امامزاده شاهزاده محمد خاک بسپارید، ما که فعلاً درگیر جنگ هستیم. به گفتۀ میرشر مت اله داورپناه که از همراهان میرزا بود، گفت : بنده پیشنهاد دادم که مازۀ کره در سم ت جنوب غربی سرفاریاب را بسته و با قشون مهاجم بجنگیم، میرزا قبول نکرد، گفت: چون تفنگ چی ها در کنار کوه نیر هستند به آنها پیوسته و سرزرد و تنگ نالی را بر قشون مهاجم بسته شود، بعد از این صحب تها به راه افتادیم . میرزا چشم او آن روزها درد داشت، جلو حرکت م یکرد، تفنگ او در اختیار میرزاعبدال بود و آزاد به جلو راه م ی رفتیم که ناگهان در گندمزاری با چند نفر روبرو شدیم . میرزاعبدال تفنگ را برداشت و فرار
کرد، میرزا دنبال او بود که ناگهان صدای تیر بلند شد، بالای سر او رفتم و دست و پای او را کشیدم و گفتم دیگر فوت شده است و رفتم. اگر می دانستم که امکان دارد زنده بماند او را م یبردم و از منطقه دور م ی کردم . افرادی که در آن صحنه به میرزایداله تیراندازی کردند، کاآنی محمدی، کاکردی انصاری، کاغلام علی حسین زاده، کامختار احمدی می باشند. مهاجمان در ابتدا میرزا را پیدا نکردند، تا اینکه یه وسیله یک کشاورز خبر تیر خوردن میرزا به حاج مختار و قشون داده شد. حاجی مختار در ابتدا که شنیده بود میرزا رفته است تب کرد و دائماً م یگفت: همه را می کشد ولی قشون او را به صبرو بردباری دعوت می کردند که ما هستیم و نگران نباشید . به گفته ی منابع محلی در هنگامی که هنوز خبری از کشته شدن میرزا نبود و قشون در اطراف قلعه ی گرگیو استراحت می کردند حاجی مختار گفت : قلدر عشایر بویراحمد است و قلدر بویراحمد جلیل بابکانی ها می باشند. شما نخواستید که میرزا یداله را بکشید، در همین هنگام آقا یداله دارفرین با پرخاشگری به حاجی مختار گفت : مثل اینکه منت می گذارید . نیکی شما چه بود و بد میرزا یداله چیست؟ (اشاره به نقش حاجی مختار در کشتار بابکانی ها در کوه سیاه) زبان به تهدید گشود و دست به اسلحه برد ولی اطرافیان او را گرفتند.
در هر حال میرزایداله را به چوب بسته و به منزل آقای فخرالاسلام تقوی بردند .
قرار بود جلیل ها میرز ا را با وجودی که زخمی بود، به دستور حاجی مختار بکشند. جلیل ها می گفتند، ما خودمان او را زدیم حالا می خواهیم او را بکشیم. کاخان احمد جلیل مردی دور اندیش و از کشتن میرزا ناراضی بود، زیرا میرزا یداله بازوی قدرتمند ملاولی پناهی بود که پسرش مرحوم ملا جان محمد جلیل داماد آن ها محسوب م یگردید .
از ورود قشون به سرفاریاب کاخان احمد جلیل مخفیانه به آقا ولی راد و آقا یداله دارفرین پیشنهاد داد که میرزا یداله را نکشید زیرا او با حاجی مختار اختلاف دارد و اگر کشته شود حاجی مختار دیگر حاضر به امتیاز دادن به ناصرخان نمی باشد .
کاخان احمد موضوع کشتن میرزا را به بابکانی ها (ملاعلی جفتا) اطلاع می دهد . بابکانی ها اعتراض کردند رضاخون یها از روی ناراحتی قهرکردند ولی آنها را برگرداندند به ویژه آقا یداله دارفرین با فریاد تهدید به جنگ کرد . میرزا مدت ها نزد خانواده ملاعلی شاه رضاخونی بود. کانصیرپژو که خودش از مهاجمان بود گفت: ما بابکانیها قسمت گروه ملافریدونی و ترکها و ملاعلی شاه به جنگ نرسیدیم، زمانی رسیدیم که غارت آمده بود در زمین های کشاورزی روبروی قلعه گرگیو … میرزا یداله با ما رضا خون یها احوالپرسی کرد به قول آقا قباد دارفرین میرزایداله از رضا خونی ها گلایه کرد و گفت: چرا در کشتن من شرکت کردید؟ من به شما خدمت کردم، ولی با جلیل ها خود داری کرد. چون می دانست که جلیل ها او را زدند. بابکانی ها از کشتن میرزایداله ناراضی بودند، به گفته ی آقا قباد راد ملا علی جفتا و تعدادی از بابکانی ها رفتند بالای سر میرزا یداله ، ملا علی او را صدا زد، او چشم را باز کرد . ملا علی به او گفت : ما بسیار تلاش کردیم که شما کشته نشوید، میرزا یداله گفت : نان و نمک زیاد با هم خوردیم، کاری به خودم ندارم، اما انتقام میرزا ظفر را از … بگیرید اگر امکان پذیر شد. آقا کهیار خوبانی به بابکانی ها گفته بود سعی کنید میرزا یداله کشته
نشود. پس از مدتی میرزایداله را به قلعه گرگیو بردند زیر نظر حاجی مختار دولتخواه قرار گرفت. مادر میرزا بی هاجر که زنی بزرگ و از خانواده ملا کلبی دشت موری بود، از حاجی مختار خواست که میرزا ظفر کشته شد و میرزا یداله همین وضع را دارد او را به ما بدهید، تا ببینیم چه م ی شود . ولی حاجی مختار قبول نکرد . مهاجمان ازشخصیت مادر میرزا یداله یاد می کنند.
طبق نوشته مکتوب آقایان اردشیر و منصور کریمی جلیل، در زمانی که گروه ناصرخان جهت رفتن به سرفاریاب نیروی جنگی فراهم م یکردند، ملا سیاوش باقری و ملابهمن و ملا احمد کریمی با رایزنی و مشورت تیره حسنی به آنها گفته بودند، که ما شرکت نمی کنیم و حاضر نیستیم یک دشتموری از بین برود ، ولی یک روز پس از اینکه تفنگ چی ها روانه سرفاریاب شدند، ۲۰ نفر تفنگ چی از تیره حسنی جلیل به
رهبری ملا احمد کریمی به مقصد سرفاریاب حرکت کردند، به این منظور که از کشتن میرزا یداله جلوگیری شود. ولی آنها زمانی م یرسند که میرزایداله زخمی و میرزا ظفر کشته شده بود. میرزا یداله سؤال م یکند که ملا بهمن و ملا احمد همراه شما هستند، ملا احمد جواب می دهد، میرزا یداله تنها جلیلی را که با او صحبت می کند ملا احمد م یباشد، میرزا می گوید که ککا جلیلی و پسکو ( پشتکوه ) آمدید که مرا بکشید. ملا احمد می گوید، ما آمدیم که مانع کشتن شما بشویم ولی دیر رسیدیم و کاری است که پیش آمده است. گفتار فوق مورد تصدیق فرزند و برادر میرزا یداله بوده است. طایفه جلیل از تیره دشت موری بویراحمد است.
میر شرمت اله داور پناه گفت: پیشنهاد من این بود که میرزا را شبی که در منزل آقای فخرالاسلام تقوی بود برباییم، ولی رفقا قبول نکردند. کانصیر به نگارنده گفت : من و مرحوم مشهدی درویش جبار نژاد نگهبان میرزا یداله بودیم ملاعلی به ما گفت : پیغام برای میرزا علی محمد داورپناه و آقا حیدر بهره بر داده ام که بیایند و میرزا را ببرند ولی کسی نیامد و ما خیلی منتظر بودیم. به گفته آقا ولی راد، ناصر خان طاهری که رهبری قشون را به عهده داشت خواجه محمد شفیع حکیم محلی را خواست که میرزا یداله را درمان کند. ناصرخان به خواجه گفته بود، هر چه بخواهید به شما می دهم ولی میرزا را خوب کنید . خواجه گفته بود، میرزا خوب می شود ولی عسل برایم فراهم کنید. میرزا در زمانی که زخمی وتحت نظر حاج مختار در گرگیو بود، افرادی با او صحبت می کردند در مورد حوادث قبلی از جمله ملا غلام حسین در مورد کشتن آقا جنگیر نرمابی که دایی اش بود گفتگو
کرد. میرزا از کشتن ایشان اظهار بی گناهی کرد. میرزا به قول منابع محلی تا هفده روز زنده بود به احتمال داروهای محلی که در کنار زخمش م یگذاشتند عامل مرگ ایشان گردید. حاجی مختار دولتخواه از افراد
خاصی در قشون م یخواست که بیایید و در جلوی میرزا یداله سرود دی بلال بخوانید .
،( میرشرمت اله به نگارنده گفت: زمانی که در تل خسرو یاسوج بودیم (تیرماه ۱۳۲۳ عبداله خان به میرزایداله پیشنهاد داد، که حاجی مختار را بکش و اصرار داشت، ولی میرزا رد کرد و گفت: فعلاً جای آن نیست. در هر حال پس از اینکه میرزا تیر خورد غارتگران راه را ادامه دادند در مورد آمار و ارقام تعداد احشام نظرات متفاوت است، در حدود سه هزار گوسفند می باشد که مربوط به زیلایی ها بود.ساداتی ها چون با حاجی مختار همکاری و مشورت داشتند غارت نشدند . آقا ولی گفت : چون شی خ های تیرآبگون خویشاوندم بودند غارت نشدند. علاوه بر افرادی که نام بردیم بقیه افرادی که در غارت شرکت داشتند.
، عبارتند از آقا لهراس موسی پور آقاقباد دارفرین، آقا محمدتقی دستخوان، آقا محمدعلی نجفی، کا ایمور باقرزاده، غفار و کی ابوطالب قائدی، علی محمد نوری، حبیب اله خلیلی، سام رو مسکو راد، خومکار بهاران، سپهدار راد، علی باز کاشهباز، ابراهیم کابهزاد، کاعیوض گرامی آزاد، آلانظربادلونی، سردار سعادت، درویش و غلام حسن جاودان، ملاکهیار مسعودی،احمدخان بوستانی، خداداد، اصغر، علی محمد محمدی، آقا حسن جفتا، آقا
لهراس فروزان و …
در آن زمان در میان ساداتیها تنها کسی که مدافع آنها بود، میرزایداله و چند تفنگ چی دیگر که همراه ایشان بودند بقیه آنها در ضعف قرار داشتند. چون ساداتی ها از تفنگ و فشن گهای برنو سمیرم سهمی نداشتند. به گفته میرزا بهمن داورپناه، بعد از کشتن میرزایداله حاجی مختاردولتخواه ساداتی های مدعی را متفرق کرد و در میان طوایف همجوار بویراحمد از جمله بابکانی ها، قاید گیوی ها، نرم آبی ها و غیره پراکنده شدند، به نهایت ضعف و ذلت رسیدند، بطوری که اطرافیان به آ ن ها ظلم می کردند کسی نبود که توان مقابله داشته باشد . ساداتیهای ساکن سرفاریاب در مجموع انعطاف ناپذیر و همگی ادعای منیت دارند، بزرگ و کوچکی رعایت نمی شد به همین دلیل تحمل و پذیرش آن مرد جنگی که در بویراحمد مشهور بود و آبروی آ ن ها به حساب می آمد نداشتند و او را از بین بردند . پس از چندسال با کمک ملاولی و عبداله خان، میرزاعلی محمدداورپناه قلعه طلمندی را احداث کردند و توانستند موقعیتی پیدا کنند. حاج مختار چون قلعه را در اختیار داشت زمینهای مردم را به کسانی می داد که طرفدارش باشند به قباله نویسی و جعل اسناد اقدام م یکردند، این مطالب را ساداتیها به نگارنده گفتند. حاجی مختار چون نیروی انسانی خودش نداشت از بابکانیها، زنگوایی ها اولاد میرزالی و طاس احمدی ها و بقیه کمک می خواست . قلعه سرفاریاب برای ساداتیها افتخار و عزت به همراه نداشت، ساداتیها به نگارنده گفتند، افراد غیربومی و بیگانه که حاجی مختار برای حفاظت قلعه از آنها استفاده می کرد، اموال مردم ساداتی را حیف و میل م ینمودند، به شکلهای مختلف تعرض می کردند . حاجی مختار و فامیلش اهل قلم و قباله نویسی و هم قلعه را در اختیار داشتند به طرق مختلف زمین های دیگران را تصاحب م یکردند. برای نمونه حاجی مختار، زمین آبی کشاورزی بهاره بند وطویله بند سرفاریاب ر ا که فرزندان آقا رضا ولدخونی بابکانی، از کی محمدباقر
زیلایی خریده بودند که مدارک آن هم موجود است به شهادت علمای ساداتی و بزرگان بویراحمد، سال های متمادی روی آن کشت و زراعت م ی کردند، برای زمین فوق قباله جعلی درست کرد و آن را تصرف و تصاحب نمود، تا حالا این خانواده که شامل فرزندان آقا باباخان، آقا مهدی، آقا بابا جان م یباشد ادعای آن ملک را دارند، همۀ ساداتیهای سرفاریاب این موضوع را می دانند. گویا حاجی مختار وصیت کرده بود که با صاحبان ملک بهاره بند و طویله بند درست کنید .
در هر حال در واقع امثال میرزایداله داورپناه که از طایفه اش در برابر متجاوزان دفاع می کرد شهید محسوب می شود، چون در مقابل قدرت طلبی و ماجراجویی افرادی که دیانت و انسانیت را نادیده گرفتند ایستادند و جان عزیز خودشان را ایثار کردند و ننگی ابدی برای کسانی که به ناحق مرتکب چنین اعمالی شدند باقی مان د اعم از آمران و عاملان و تحریک کنندگان که در این جرایم خونبار سهم داشتند، اموال مردم فقیر و زراعت پیشه زیلایی و دیگران را خانواده دولتخواه و متحدانش تا همیشه تاریخ بدهکار هستند و باید اخلاف آنها از آن مردم عذر خواهی کنند. در سال ۱۳۲۴ که به تعبیر عشایری ها مال وزیر (شهریور) بود حاجی مختار و توابعش اجازه عبور از طایفه کرملایی متحد عبداله خان را از تنگ شاه همزه و تنگ نالی ندادند. آنها به ناچار از راه کوهستانی سر زرد و پاشنه کوه نیر به پاده و دره لیر رفتند و در آنجا برای استراحت یک روز ماندند . چند
نفر از طرف حاجی مختار بن امهای کاجعفرسعادت بابکانی، میرز ین ل و میر فرج اله کشاورز، سید کاظم کاظمی، ک یمحمد طلا برقک آمدند، پیش طایفه آقا کرملایی که در پاده انداخته بودند
این افراد وقتی که آمدند بزرگان و مردان در منزل کا خداکرم رامش (دو حیوان کوهی زده بود) سرگرم خوراک بودند، وقتی اظهار داشتند، که ما از طرف حاجی مختار آمد هایم و باید شما این جا را ترک کنید، آقاخان آرویش که مرد جنگی مشهوری بود، به نشانه اعتراض بلند م یشود که به طرف قلعه حاجی مختار برود و تیراندازی و جنگ را شروع کنند، ولی دیگران جلو ی او را گرفتند، در آن وقت دو خانی بود. حاجی مختار خسروخانی بود و با کرملای ی ها که عبدال هخانی بودند و سال قبل از آن عامل شکست خسروخان یها در مله کل بابکان شده بودند، از آنها انتقام و نفرت داشتند، در هر حال در همان زمان میر شرم ت اله داورپناه، که با حاج یمختار و توابعش به دلیل قضیه میرزا یداله دشمن خونی بودند، یک تیری به ساختمان چوبی که میرزینل و میرفر ج اله در آن مستقر بودند شلیک می کند و در مقابل دو نفر فو قالذکر به طرف بابکان یها شلیک می کند . کاجعفر که مردی باارزش بود تیر میخورد گویا اشتباهی تیر خورد. در هر حال کاجعفر گفت: که من را رفقایم زدند و به این طریق او را کشتند. منابع محلی، گفتند، که میرفرج اله او را زد، بعداً رفتند امامزاده ابوذر سوگند خوردند، پیامد آن سوگند برای افراد فوق مصیبت ها آفرید، که داستانها دارد، به دنبال این قضیه و کشته شدن کاجعفر بابک انی ، طایفه آقاکرملایی به انتقام خون کاجعفر، پاده، دره لیر و اطراف را غارت کردند و هرچه دیدند بردند با وجودیکه کاجعفر در جبهه خسروخانی بود ولی در این جا به تعصب او این قضیه انجام گرفت. که غیرت بدون غارت ارزش ندارد. اصلا نیازی نبود که حاجی مختار کسی را بفرستد. طایفه آقاکرملایی مقصدشان تنگ پیرز ال بود همان روز تا فردا کوچ م یکردند، ولی حاجی مختار قلع ه اش و خودش عامل بدبختی و خونریزی بود، خودش هم نیرو انسانی نداشت و به این طریق این مرد نامی هم قربانی حاجی مختار و ندانم کاری او گردید . حاجی مختار نیروی رزمی از فامیل خودش نداشت دو برادر جنگی و مشهور داشت یکی سید قریش که توسط میرزاها کشته شد و دیگری سید عبدالعظیم که چریک بود و چون به آبادی طایفه نعم ت الهی همراه با
چریک های بویراحمدعلیا حمله کردند و قصد داشتند که میرعبدالکریم، میرعیدی، میرعبدمحمد، میرمحمدرشید کشاورز و غیره را دستگر یا بکشند، این افراد علیه دولت یاغی بودند و برادر آنها به نام میرشاه محمد هم اعدام شده بود . هم چنین طبق گفتۀ منابع محلی، سید عبدالعظیم برای تحریک یاغیان به قصد خارج کردن همسر میرعبدالکریم وارد ده پایین زردسرفاریاب شد، اما در همین زمان میرعیدی و سیدصدرا پرهیزگار راه را بر سیدعبدالعظیم بستند و او را کشتند چریکهای دولتی در نزدیکی آنها بود اما چون، میرعبدالکریم در ارتفاع بالاتر قرار داشت اجازه نداد که چریکها بتوانندکاری انجام دهند.
از محافظان قلعه گرگیو ،علاوه بر طوایف که نام بردیم، افرادی هم انند میرعلی خان میرزکی، مشهدی عل یشاه یزدان بخش که هم منشی و محافظ و تفنگچی قلعه بود، الله نظربادلونی، میرزینل کشاورز، میرزا خانی جهانتاب، میرزا عباسقلی چالش، کیامرز پادرگانی اولاد میرزا علی و غیره را نام برد. خانواده داورپناه به نگارنده گفتند ، بارها شدکه می توانستیم حاجی مختار را بکشیم و یا خانها اصرار داشتندکه او را بکشید ولی مرحوم حاجی علی محمد داورپناه کدخدای میرزا ها قبول نمی کرد. یداله دماغ بلند شال بره بِرکن نه تقصیر برنو پل چشموم یه چیشِ خان من زِندون بپیسی میش من مندون دنی سی یک ماه پس از کشته شدن میرزایداله، عبدال هخان یک قلعه جنب امامزاده علی احداث کرد و راه ایل طرفداران خسروخان را بستند. رضا قلی فرزند کی مهراب اولاد میرزاعلی کشته شد. خسروخان از ناصرخان کمک خواست، چون در آن تاریخ همدست بودند، در نهایت چند نفر تفنگ چی از جمله آقاکهیار خوبانی، آقاولی را د، ملاعلی جفتا، مشهدی کوس جما لسیرت، درویش جاودان، مشهدی درویش جبارنژاد، خدابخش بخشایی، آقا لهراسب موسی پور، کردی انصاری و… حمله کردند و قلعه را گرفتند و یک نفر از دل یها پسر علی فتح تامرادی کشته شد. میرزاخانی هم بخت داد او را آزاد کردند. تفنگ ها را از نگهبانان قلعه گرفته شد، قلعه به وسیله همین گروه تخریب شد. در همان شب خسروخان با آقابهرام زنگوی و کی علی ایزدپناه و دیگران رسیدند ولی جنگ تمام شد. رضاقلی به وسیله تامرادی ها کشته شد . در حدود صد تامرادی در روز اول جنگ به رهبری کی عبداله بهادر حضور داشتند . جانی علیقلی و فرهاد محمدجعفر اولاد میرزاعلی در جنگ سادات شرکت داشتند علی رحم ویسی اولاد میرزاعلی زخمی شد، ولی خواجه محمدشفیع او را خوب کرد . حاجی اسفندیار آروین حاجی محمدخان پرندوار و احمد کا دهراب تامرادی و آقاعلی تیله کوهی در یک سنگر بودند وقتی گرسنه شدند دو نفر که همراه آن ها بود رفتند و کهره ای از آبادی سادات آوردند و کباب کردند، حاجی اسفندیار گفت: زن صاحب کهره آمد چون پول نداشتیم بابتش فشنگ دادیم و گفتیم نفرین نکنید. در واقع می توان این طور نتیجه گرفت که گسترش قلمرو و تصرف اراضی دیگران و جنگ های ملکی پیامدش منفی و از عوامل اصلی موانع تاریخی توسعه استان می باد زیرا این درگیری های ملکی و طایفه ای (جنگ و خونریزی) موجب استهلاک امکانات مادی و معنوی استان از دوران گذشته تا حالا می باشد که ارقام و آمار این خسارتها غیر قابل شمارش است.
