- سایت های خبری
- شنبه 25 ژانویه 2014 - 09:01
مرگ و میرهای ناشی سیاست بازی و بی فرهنگی مدیریتی
گرچه برای تفهیم ایده ام باید بیشتر بگویم اما چون می دانم حوصله ای برای مطالعه تکرار مکررات نیست چند شاهکار مدیریتی مدیران استان را بیان می کنم تا شما قضاوت کنید، شاید کسی از من و شما بپرسد که چرا چنین نوشتی یا چنان نظر می دهی.
اینکه به هر حال شروع کنیم بلکه از هر کجا که باشد، دوباره سؤال می شود که، کی شروع کنیم؟ شاید جواب دهیم که هر موقع شروع کنیم خوب است، فقط شروع کنیم.
باز سؤال می شود که ابتدا، کدام شاخص مقدم است؟ احتمالاً می گویند که هرکدام مقدم باشد، ایرادی نیست، فقط زودتر شروع کنیم. ولی مگر می شود بومی نگری نکرد؟ مگر می توان ساختار شناسی نکرد؟
مگر امکان دارد که اولویت بندی نداشته باشیم؟ نیروی انسانی تربیت شده برای مدیریت و واجد تخصص و تجربه لازم را شناسایی نکنیم؟ آیا مدیرانی که تودیع می شوند، نتیجه عملکرد مؤثر خود را به مدیر بعدی منتقل کرده اند؟ آیا مدیران معارفه شده از برنامه و برنامه ریزی و ارائه راهکار و میثاق با مردم، به جز شعارهای انتزاعی، از واقعیت ها هم چیزی می گویند؟ آیا ملاک انتخاب، سیاسی نگری در سیاست است، سیاسی نگری در اقتصاد است، سیاسی نگری در فر هنگ است یا سیاست برای خدمت است؟
به نظر می رسد واکاوی برخی نکات تأمل برانگیز در اخبار استان، شیوه مدیریت منحصر به فرد مدیران استان را، پر رنگ تر جلوه می دهد. معتقدم تقدم و تأخر را در لزوم تغییر و تحول بپذیریم. همه چیز باید عوض شود اما اصالت محفوظ بماند. بعنی اینکه سیاست و فرهنگ مان باید پویا گردد. متعالی بشود. زمینه شکوفایی، آسایش و رفاه مردم را فراهم نماید.
باید الگوهای واقعی مدیریت نوین مشی تئوریسین ها سیاسی و فرهنگی باشد تا بتوانیم از محیط مدرسه استعداد یابی کنیم و برای آینده استان چشم اندازی چند ساله را طراحی و گام به گام به سوی واقعیت جلو برویم. باور دارم که اگر برای بلدوزر سیاست و فرهنگ، کنترل الکترونیکی که در دست خودمان باشد و راننده ای که خودمان آن را هدایت کنیم، نداشته باشیم، ما و زندگی ما را به دلخواه خودش لِه خواهد کرد.
عرض من این است که همین سیاست ها ی موجود چپ و راست، باید سرشار از پویایی و بالندگی فرهنگی باشد که در هیچ کجای آن، انحصار طلبی، ویژه خواهی، فرصت سوزی، باندگرایی، روزمرگی و سلطه طلبی مشاهده نگردد. شکی نیست که بعد از ۳۵ سال هنوز برخی از سیاسیون معتقدند باید در میدان آزمون و خطایی دوباره قرار بگیرند تا آینده ای بهتر را ترسیم کنند.
زایش جناح های سیاسی در این کشور یقیناً از دمکراسی باز نیست. البته مردم در تمامی سنوات انقلاب پشتوانه خودشان را از بازیگران چپ و راست به نهایت اعلی، به تصویر کشیدند. هم چپی ها را با آراء بالا حمایت کردند و هم برای راستی ها سنگ تمام نهادند. لیکن پستو سازی های سیاسی چپ و راست، نشان از لقمه های چربی است که تک چهره های سیاسی را به درجه ترکیدن نزدیک کرده است. در روحیه مردم که امیدواری های انقلابی و اسلامیت ایران فقط رنگ نباخته است دیگری اثری از باور به مدیران وجود ندارد.
این ادعا را نه از موضوع سیاه نمایی و کتمان نقاط مثبت می گویم بلکه در اظهار نظر های عامیانه، اتفاقات و حوادث پی در پی در سطوح خرد و کلان، انتخاب مدیران کم سواد و متعلق به عصر حجر، عدم تحمل مخالفین و منتقدین در هر مرحله ای از شرایط زندگی اجتماعی که باشد و خود بخوان حدیث مفصل.
گرچه برای تفهیم ایده ام باید بیشتر بگویم اما چون می دانم حوصله ای برای مطالعه تکرار مکررات نیست چند شاهکار مدیریتی مدیران استان را بیان می کنم تا شما قضاوت کنید، شاید کسی از من و شما بپرسد که چرا چنین نوشتی یا چنان نظر می دهی.
اینکه مرگ حق است، قبول. اینکه خداوند انسان را دوست دارد و به هر شیوه ای که مصلحت بداند به سوی خود باز می گرداند، صحیح. اینکه به انسان عقل داده تا مسیر بهتر زندگی کردن را انتخاب کند، درست. اینکه حال هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر اینکه خود آن قوم بخواهند، کاملاً پذیرفتنی. ولی آنجایی که هر کدام از ما تخصص هایی داریم و باید این تخصص را متعهدانه و مسئولانه برای سایر انسانها بکارگیریم، چرا نباید پاسخگوی ناتوانی ها باشیم؟ چرا کسی مدعی العموم حقوق مردم نمی شود؟ این چتر های حمایتی که بر سر نااهلان سیاسی و فرهنگی قرار می گرد، از جانب چه کسانی هستند؟ به قول چرچیل، همه دوست دارند مهم باشند تا اینکه مفید باشند.
لذا همه می دانیم که برخی از افراد جامعه به انحاء مختلف از دنیا می روند. باید تنوع در مرگ و میرها را بپذیریم.
چرا که بعضی در:
– در بیمارستان ها می میرند
– در تصادفات می میرند
– در درگیریهای محلی می میرند
– برخی که به دلیل خودکشی از بین میروند
– بعضی خیلی عادی در منزل از دنیا می روند
– به اعدامی های قصاص نفس و مواد مخدر و مسائل اخلاقی که نباید بی تفاوت گذشت.
ولی برخی در نتیجه جبر بی مدیریتی می میرند. مثلاً:
۱- زن هم استانی در بیمارستان جان داد.
به صحت و سقم مسائل مطرح شده و مشاجره بین رئیس بیمارستان و مدیر یکی از سایت های استان، کاری ندارم. اینکه در هر علم و تخصصی، اتفاقات بدیهی است هم کاری ندارم. ولی چنانچه مدیریت این بیمارستان کوچک با ظرفیت موجود را با یکی از بیمارستان های بزرگ همین کشور مقایسه کنیم، روزانه چند اتفاق مشابه باید رخ دهد؟ آن را هم باید از اتفاقات پزشکی دانست؟
نظر شخصی،( تخصص+ تعهد+ مسئولیت پذیری+ رضایت ارباب رجوع+ مدیریت بر نیروی انسانی و امکانات= پیشگیری از اتفاقات پزشکی)
۲- مأمور جنگلبانی حکم اعدام گرفت:
هنوز هم خانه هایی داریم که مسقف به چوب هستند. چوبِ جنگل های بی شمار و پرتعداد بلوط نماد سبز استان. تنها وسیله سرمایشی مردم و اجاق گاز خانه ها و کدبانوی کهگیلویه و بویراحمدی هیزم بوده و هست. سایبان عشایر و کوچ نشینان، معمولاًچوب بلوط بود و برگ آن. حصار مزارع و دام نیز همچنین، گاهی غذای دام نیز ایضاً، چوب دستی چوپانان و دسته های بیل، کلنگ، تبر، تیشه، اره، دول، سه پایه مشک و سلاحی که اخیراً شهرت جهانی پیدا کرده به نام چماق نیز مرسوم بود و بر زیبایی های زندگی مردم می افزودند. شهرت تفنگ بدستان استان نیز در شکار آهو و کبک و تیهو و غیره بوده است.
در این ها که کسی نمی تواند شک داشته باشد. حقیقتاً سابقه شدت و حدت جلوگیری از تخریب جنگل و شکار حیوانات کوهی در استان ما به چه زمانی بر می گردد؟ پیرمرد دامداری که از منطقه گرمسیر روزها حرکت کرده تا به یکی از مناطق سردسیر رسیده، چه امکاناتی برایش فراهم است تا نه جنگل را تخریب کند و نه دامی را شکار کند؟ در غلط بودن تخریب جنگل و شکار حیوانات [لا ریب فیه ] ، ولی سیاست مدیران و فرهنگ سازی مدیریتی استان به غیر از تقابل ناآگانه مردم و مأمورین چه نقش مؤثری داشته است؟ مگر نه این است که پهنه سیاسی و سیاسی بودن گسترده است و روده فرهنگ دراز و هر دو هم پا سنگین، وارد حریم خصوصی می شوند؟
نظر شخصی،(انتخاب مدیر متخصص + برنامه ریزی مدون+ آگاه سازی مبسوط و مشروح+ تأمین امکانات جایگزین+افزایش مأمورین متبحر و متعهد = حفظ طبیعت و زنده ماندن مردم و مأمورین)
۳- جانباز هم استانی در آتش سوخت:
فقط این را می گویم که خداوند جانبازان را برای جانبازی تا آگاهی من و شما آفریده است. اگر نمی سوخت همه فکر می کردند که جانبازان آنقدر در رفاه هستند و مشکلاتشان مرتفع شده است که در فقر و گمنامی زنده زنده در آتش بی تدبیری من و ما، نمی سوزند.
نظر شخصی،( انتخاب مدیری از بین جانبازان با تحصیلات عالیه و اثر گرفته جنگ+ تفکر ایثارگری= احصاء جانبازانی که کنار آتش نشسته اند)
۴- معلول هم استانی در دریا غرق شد:
این یکی غرق شد و پیدا شد تا هنوز هم برخی از مسئولین فکر کنند که بیش از ۱۸۰۰۰ معلول استان درک می شوند. وقتی در قانون جامع حمایت از معلولین، اشاره به بیمه عمر معلولین و همراهی کارشناس تخصصی آنها(کسی که مسلط به تخصص در رابطه با معلول باشد)در اردوها شده باشد و به این مهم، توجهی نکنیم، باید پدر پیر و صاحب چند معلول دیگر در خانواده را به دنبال هیچ، سرگردان بچرخانیم. تا چهلم آن جوان، انواع وعدهایی که متصور شود، نصیب خانواده اش کردند. مثل ساخت خانه، پرداخت دیه، حل مشکلات زندگی و غیره. ولی امروز، پدر معلول اشک می ریزد تا من و ما و جامعه معلولین و منصفین به اخلاق انسانی هم چنان در ندانم کاری مسببین بی مدیریتی استان، متحیر بمانیم.
نظر شخصی،(ابتدایی ترین شاخصه مدیریت × تحصیلات و تعهد و مسئولیت پذیری – واسطه گری و دلال بازی و سوء استفاده اداری= بهزیستی دارای ساختار شکلی و ماهوی)
۵- سرباز هم استانی در برف و سرما از بین رفت:
چون موضوع در حال بررسی قانونی است به آن نمی پردازم ولی موقعیت جوی آن روز و موقعیت شناسی نظامی، ایجاب می کند که بگویم در این حوزه هم مشکل داریم.
نظر شخصی،(تخصص نظامی+ شم بالای فرماندهی= تلاش در تأمین امنیت مردم توسط جوانان همین مردم نه تلف شدن جوانان مردم بدون آگاهی از چگونگی حفظ جان خود)
این ها بخشی از واقعیت های عینی مدیران استان است. چنانچه رسانه های استان مشی نظارتی داشته باشند و متخصصین و اهل فن، فرهنگ سازی کنند و بنویسند تا جویندگان بخوانند، از قدرت بلامنازع عسل و گردو و دلالان سیاسی، برای بقاء مدیران کاسته خواهد شد. به قول یکی از دوستان، مدیران بفهمند که باید« یا رسم قلندری به پا کن یا نوم قلندری رها کن» یا باید واژه صحیح فرهنگ و سیاست را در مدیریت خود برای بهبود کارایی و اثربخشی بگنجانند و یا اینکه از گُرده مردم پیاده شوند.
به امید هنرمندی مدیران، سیاست ورزی مسئولان، فرهنگ مداری همه مردم.
پایان پیام
منبع : عصردنا