- سایت های خبری
- چهارشنبه 23 آوریل 2014 - 09:04
زندگی نامه جانباز شهید حاج سید نوذر موسوی
مراسم اربعین شهید روز پنجشنبه مورخه ۰۴/۰۲/۱۳۹۳ صبح و عصر در مسجد صاحب الزمان شهرک چرام و شروع برنامه ویژه از ساعت ۴ الی ۶ در همان مکان منعقد می گردد.
بسم رب الشهداء والصدیقین
آه از آن ظهرعاشورای تو
خون به وجد آمد از آن غوغای تو
با عروج سرخ جاویدان تو
بوسه زد لاله به جای پای تو
ای سفیر دشت سرخ نینوا
آیه ی نازل شده بر نیزه ها
دل به پاس آن همه آزادگی
داده سر آهنگ ترتیل تو را
هجر گل آن هم به هنگام بهار
کرده هر پروانه ای را بی قرار
نعش گل را چون که باران غسل داد
چشم شبنم شد غمین و اشکبار
گزیده ای از زندگی نامه جانباز شهید حاج سید نوذر موسوی
درمیان امواج خروشان رود تغار و آهنگ خوش جویباران چشمه سیاه همراه با نغمه پرندگان خوش آواز و رایحه ی دل انگیز گلهای نارنج در روستای خوش و نقش نگار تل بابینه که از دور جزیره ای زیبا به چشم می آید و دل هر رهگذری را می رباید در کلبه گلی یکی ازسلاله آل طاها و یاسین به نام سید مهراب از سادات امام زاده علی (ع) در آبان ۱۳۳۳ فرزند پسری از مادری وارسته چشم به جهان می گشاید. پدر با شنیدن گریه نوزاد از فرط خوشحالی چون پرنده ای می خواهد به پرواز درآید. فورا گوسفندی به شکرانه این موهبت الهی قربانی و گوشتش را بین اهالی تقسیم می نماید. سر از پا نمی شناسد ازخالق خود شاکر و راضی است که فرزندی را به او هدیه داده است.
نامش را نوذر می گذارد. پسردردانه پدر می شود و پدر لحظه ای از پسردل نمی کند و یعقوب وار یوسفش را نظاره گر است. نوزاد کم کم بزرگ می شود. دوران کودکی اش را در آغوش پدر و مادرش با بازی های کودکا نه و هوش سرشار سپری می کند. از دیدن مدرسه و شاگردها ذوق زده می شود لحظه شماری می کند که وارد حریم مکتب عشق شود.
بی صبرا نه منتظر است لحظه موعود فرا می رسد، وارد دبستان می شود و با عشق فراوان به کسب علم و معرفت مشغول می گردد. این دوران برای سید خاطره انگیزو ماندگار می شود. ازحا ل و هوای آن دوران و آموزگارانش خصوصا آقای کرمی که ایشان اکنون در قید حیا ت است خا طره ها می گوید. دوران ابتدایی را با کسب نمرات خوب به پایان می رساند. و امیدوار است که بتواند ادامه تحصیل نماید.
اما حسرت بر دل می ماند و به علّت کوهی از مشکلات با قافله عشق وداع می نماید و سرنوشت جدیدی برایش رقم می خورد بعد از مدّتی کوتاه پدر که تنها یادگارش شهید است رهسپار کوی دوست می شود و پسردر فراق پدر خون گریه می کند، مرثیه غم می سراید. مدّت ها در کنج خانه عزلت نشین می شود، آسمان زندگی اش را تیره و تار می بیند. مادر او را در آغوش می گیرد دلداریش می دهد، فرزند را مورد تفقد و مهر مادری را نصیبش می کند. سید نوذر به خود می آید با توکل به خدا به آرامش می رسد به خود دلداری می دهد از زیر آوار غم بلند می شود رخت عزا را از تن می زداید و به رودخا نه زلال زندگی چشم می دوزد می بیند که توقّف ناپذ یراست، همت می کند و با کاروان زندگی همراه می شود و با کارگری و کشاورزی مخارج زندگی اش را تامین می کند
در سن ۱۷ سا لگی با دختر عمویش ازدواج می نماید، خداوند به او فرزند پسری عطا می کند اما آفتاب عمر پسر دیری نمی پاید که به خاموشی می گراید، باز هم سید در عزای جگرگوشه اش فرو می رود. اما تقدیر الهی را پذیراست درسا ل ۱۳۵۲ به خدمت مقدس سربا زی در می آید. ابتدا به شهرستان سبزوار خراسان اعزام می گردد بعد در منطقه جلدیان استان کردستان و اواخر دوران خدمتش را در ژاندارمری شهرستان کهگیلویه به پا یا ن می رساند.
و به زادگاه خویش بر می گردد. در سا ل ۱۳۵۴بدترین واقعه زندگی برایش رقم می خورد مرگ مادرش را در ربود، مرگ مادر همچون پتکی رعد آسا برسرش کوبیده شد، قلبش شراره ای از آتش شد، مرگ ما در برایش داغی جانسوز و آتشی سوزنده بود. اما چاره چیست؟ ……… که مرگ حق است و باید تقدیر الهی را پذیرفت. از سا ل ۱۳۵۴لغایت ۱۳۵۷به شهرستان گچساران بار سفر می بندد و در شرکت پارادیس مشغول به کار می گردد وگشایشی نسبی در زندگی اش حا صل می شود، در سا ل ۱۳۵۷ همراه با انقلابیون در راهپیما یی ها علیه نظام ستم شاهی فعالانه شرکت می نماید، به فرمانداری دستگاه جور و زور حمله می کنند و اساس حکومت ظالم را در شهرستان به لرزه در می آورند، به روستا که می آید اهالی و جوانان روستا را به مبازره علیه طاغوت تشویق و تحریک می کند و این را برای خود افتخار می دانست، وقتی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید به زادگاه خود رجعت می کند و در اداره کشاورزی شهرستان کهگیلویه به صورت قراردادی استخدام می شود و در راستای وظایف شغلی اش به نحو احسن انجام وظیفه می نماید،
به رزق حلال اعتقاد داشت و آوردن لقمه ی حلال برسر سفره زندگی اش را افتخار می دانست، او عاشق نظام مقدس جمهوری اسلامی بود، وی در دوران دفاع مقدس به فرمان رهبر فرزانه اش لبیک گویان روانه ی کربلای ایران زمین می شود زیرا اعتقاد داشت که دفاع از نظام و اسلام اوج افتخار و نشان از آزادی و آزادگی دارد، در مهرماه سال ۱۳۶۵ به اتفاق برادرش سید ایمور موسوی به مناطق عملیاتی جنوب کشور ( آبادان) اعزام می گردد ودر عملیات کربلای ۴ خالصانه و عاشقانه شرکت می جوید که خودش به شدّت مجروح شیمیا یی می شود و برادرش سید ایمور موسوی به فیض شهادت نایل می گردد، سید را برای مداوا به تهران انتقال می دهند و نزدیک ۲ ماه در بیمارستان های لبافی نژاد و بقیه الله بستری می شود پس از بهبود نسبی مرخص و به زادگاهش بر می گردد، در حا لی که نالان از این که از قافله عشق جدا و همسفر برادرشهید ش نگردید.
قطرات اشکش چون باران از آسمان ابری و سیاه بر زمین فرو می ریخت، از سال ۱۳۶۵ تا سال ۱۳۹۲ بارها مرتب و مداوم در بیمارستان های کهگیلویه و بویراحمد، تهران و فارس بستری بودند، او با ریه آلوده به مواد شیمیایی زندگی رقت باری را سپری می نمود، با هر نفس کشیدنی کوهی از درد را تحمّل می نمود.
صدای خس خس سینه درد و رنج نا شی از جراحات به جا مانده و سرفه هایی که امان را می برد یار و انیس این عزیز سفرکرده بود، عیادت کنندگانش نمی توانستند ۵ دقیقه نظاره گرش باشند، چه شب هایی که تا صبح از نفس تنگی می نالید. درب اتاقش را می بست تا اهل بیتش آسوده بخوا بند، آخرین بار در بیمارستان ام آر آی شیراز بستری می شود که نزدیک به ۳ ماه طول می کشد روز به روز حا لش وخیم تر می شود، دیگر نمی توانست نفس بکشد آبی بنوشد و غذایش و آبش سرم و دارو بود، دهانش از لوله و شلنگ پربود و دستان و پاهایش به تخت بیمارستان بسته بود و فقط با اشاره با فرزندانش ارتباط بر قرار می کرد، با چشما نی اشک بار فرزندانش را نگاه می کرد، می خواست به آنها بفهماند عزیزانم رفتم سفری که آمدن نیست مرا، دیگر بابا ندارید، چه سخت است پدری که با فرزندانش این چنین غزل خداحافظی بخواند، پزشکان آخرین تلاش خود را کردند گلوی مبارکش را شکافتند تا بسا راه تنفس اندکی باز شود. اما مفید واقع نگردید زیرا ملائکه و فرشتگان بی صبرانه از طرف معبود و خالق مأموریت داشتند که او را آسمانی و رهسپار کوی دوست نمایند، ردای رستگاری بر تنش بپوشند و او را مژده دهند که ایام رستگاری فرا رسید.
سرانجام این مأموریت به دست فرشتگان مقرّب درگاه الهی در تاریخ ۹۲/۱۲/۲۵ ساعت ۱۱ صبح محقق می گردد و روح بلند و ملکوتی سید به ملکوت اعلی پیوست و به جمع افلاکیان خاک و برادر شهیدش پیوست، از شهید والا مقام ۲ فرزند پسر و ۶ فرزند دختر به یادگار مانده است؛ روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
از ویژگی ها و خصوصیات بارز شهید تدین خا لصانه ، صداقت، تواضع و خشوع، امانت داری وصله ی رحم موج می زند، همواره ذکر خدا و ائمه معصومین بر لب داشت، او عاشق حریم کبریایی و ائمه اطهار بود و دو مرتبه حلاوت زیارت خانه خدا را چشید و مفتخر به زیارت بارگاه پیامبراعظم و قبرستان بقیع شد و سه مرتبه به زیارت عتبات عالیات شتا فت و چندین بار بارگا ه ملکوتی ثامن الحج و دیگر امام زادگا ن را زیارت می نمود و فیض فراوان نصیب حالش می شد بسیار مهربان و عاطفی بود، کسی از او در این دنیا آزرده نشد، همیشه تبسم بر لب داشت و مزاح می نمود، عشق مردم و فا میل در سر داشت، در امورات خیر پیشگام بود اهل ریا و تزویر نبود.
جا نباز ۷۵ درصد بود اما از این مقام استفاده ابزاری ننمود. به ندرت به بنیاد شهید مراجعه می نمود. به دنبال اسم و رسم نبود و هیچ گاه به فکر ثروت اندوزی نبود. می خواست گمنام بماند و می فرمود من برای خدا و اسلام جانباز شدم و زیبنده نیست برای دنیا نتیجه کارم تباه شود. و همیشه به فرزندانش توصیه می کرد که این فرمایش امام عزیزمان سر لوحه کارتان باشد” برای خدا کار کنید تا نتیجه کارتا ن تاابد باقی بماند “شهید با فرزندانش بسیار مهربان و صمیمی بود و الحق فرزندان خوبی برای این مرز و بوم تربیت کرد، خدایا روح بلندش را با انبیا و ائمه اطهار محشور گردان “آمین یا رب العالمین”.
لازم به یادآوری است که مراسم اربعین شهید روز پنجشنبه مورخه ۰۴/۰۲/۱۳۹۳ صبح و عصر در مسجد صاحب الزمان شهرک چرام و شروع برنامه ویژه از ساعت ۴ الی ۶ در همان مکان منعقد می گردد.
منبع : عصردنا