- اخبار ، اخبار سایت
- سهشنبه 14 ژانویه 2014 - 10:01
تب تاجگردون برای دختر « برغونی»
امشب تب دارم و درد بدن؛ خانه ام گرم و امکانات کافی ولی تحمل دردم کم… پول هم دارم که به بیمارستان بروم اما چاره درد من بیمارستان رفتن نیست؛ در نیمه های شب و در خلوت خود یاد جوان برغونی افتادم که چندی پیش به روستایشان رفته بودم و او سد راهم شد …
سایت مردم استان (ک و ب)؛ سایت ” اطلاع رسانی تاج گردون ” در یادداشتی به بیان درد ها و مشکلات مردم حوزه انتخابی اش پرداخت و از طرحی که برای رفع درد مردم این منطقه به مجلس و دولت ارائه داد.
متن کامل این نوشته به این شرح است:
هوالشافی
امشب تب دارم و درد بدن؛ خانه ام گرم و امکانات کافی ولی تحمل دردم کم… پول هم دارم که به بیمارستان بروم اما چاره درد من بیمارستان رفتن نیست.
در نیمه های شب و در خلوت خود یاد جوان برغونی (۱) افتادم که چندی پیش به روستایشان رفته بودم و او سد راهم شد و از درد خواهرش و بی پولی برای درمانش می گفت. عصبانی بود و ناراحت؛ هر بار که به باشت و برغون رفته ام با من بحثش شده… از درد بیکاری و فقر، و امروز هم از درد و درمان خواهرش. من هم در جمع با او تندی کردم… سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت.
بعد از لحظاتی رو به او کردم و گفتم: هر زمانیکه خواستی خواهرت را برای درمان به شیراز ببری، بگو تا با بیمارستان تماس گرفته و سفارشی کنم که هزینه بیمارستان را کمتر کنند…
تا چند روز در فکرش بودم… چند نفر این جسارت را دارند تا جلوی نماینده شان را گرفته و خواسته شان را بی پرده بگویند؟ اصلا چند نفر می توانند تا نماینده شان را اینگونه و در یک روز آفتابی و بدون دغدغه در روستایشان ببینند؟
باز هم به فکر فرو می روم و با خود می گویم: حالا مساله درد دختر برغونی را حل کردی، مساله یا مشکل پسر و دختر گشین و دیل و مارین و لیشتر و باباکلان را چطور باید حل کنی؟ و اصولا رئیس بیمارستان نمازی شیراز تا چند نفر از سفارشهای من را می تواند حل کند؟
آری، این درد کم شدنی نیست… روز به روز فقر و بیکاری مزمن نیز چون سرطان غول افکن درد مردم را فزونتر می کند!
باید برای این موضوع کاری کنیم. مملکت پول دارد ولی در دست ما نیست. بعضی ها مثل من شرایط مالی خوبی دارند، ولی بعضی نیز نان هم ندارند بخورند. آیا چون پول ندارند اگر مریض شوند باید بمیرند یا اصلا جرات نکنند به بیمارستان بروند؟!
روز قبلش هم در روستایی دیگر پیرمرد عزیزی را دیدم که عصا میزد. نزدیکش شدم و گفتم پاهایت چه شده؟( چند ماه پیش که به روستایشان آمده بودم او را سالم دیدم و اینبار حال مساعدی نداشت) پیرمرد با صدای نحیفش گفت: زمین خورده ام و پایم ترک برداشته و طبیب محلی پایم را بسته تا خوب شود. رو به او گفتم: سن تو بالاست با طبیب محلی مساله ات حل نخواهد شد. و او نیز اینبار با صدایی لرزان در جوابم گفت: چرا؟ طبیب محلی بهتر از طبیب شهری کارش را بلد است…
و اما من می دانستم که مشکلش چیست و این حرف را به چه خاطر بر زبان جاری ساخته… پیرمرد پول ندارد تا هزینه دکتر و بیمارستان کند… آخر کسی که من یکسال است که سفارشش را به بنیاد مسکن و کمیته امداد کرده ام و هنوز نتوانسته مشکل سقف خانه اش را حل کند تا در زمستان استخوان سوز این خطه در امان باشد، آیا چنین شخصی با این همه مشکلات می تواند راهی بیمارستان شود؟! قول دادم تا در تعمیر سقف خانه اش کمکش کنم، ولی درد پایش را چه کنم؟
نمی دانم… نمی دانم آن جوان برغونی با مشکل بیماری خواهرش چه کرد… احتمالا بیماری و درد خواهرش را مثل بقیه دردهایش در پستوی خانه مخفی کرده تا دوباره نخواهد به نماینده اش و آن هم در جمع رو بزند و درخواستی کند…
چند روزی روی این موضوع فکر کردم… پیش خود گفتم که این درد همه مردم ایران است. باید فکری کنیم و چاره ای بیابیم، چرا که ما نماینده مردمیم و وکالتشان را قبول کرده ایم و در محضر کتاب آسمانی قسم را بر زبان جاری کرده ایم تا در وظیفه مان کوتاهی نکنیم…
تا کی باید برویم از فلان نهاد و آن نهاد صدقه و بن بگیریم و به فقرا بدهیم و البته بعد نیز بگویند نماینده رشوه گرفته و از این قبیل حاشیه ها!
درد ما از چنین جاهایی شروع می شود که نماینده هم در این منجلاب گیر کرده و بدتر از آن اینکه کسی هم باور نمی کند و نخواهد کرد… مگر می شود نماینده ای یک میلیون بن گرفته باشد؟! حتما بقیه را نقدا گرفته و یا…
حرفها و درد دلها در این زمینه بسیار است… بگذریم؛
در این مدت فکری به ذهنم خطور کرد، و آن این بود: اکنون که فصل بودجه است کاری کنیم. چند روزی مجلس تعطیل است و قاعدتاً نماینده ها به حوزه های انتخابی شان می روند و یا به این بهانه به جاهای دیگر… و البته اگر من هم به حوزه انتخابیه ام بروم در نهایت ۱۰–۱۵ مراسم ختم میروم و دویست-سیصد نامه مردمی هم در کیفم گذاشته و با خود به تهران آورده تا به این و آن وزارتخانه ارجاع دهم و البته آن وزارتخانه هم جواب منفی بدهد و من هم دلم خوش باشد که کار مردم را انجام داده ام تا حداقل نگویند نماینده جواب نامه مان را نداد، و می گویند وزارتخانه ها با نماینده همکاری نمی کنند، و این چیزی است که ما نماینده ها یاد گرفته ایم بگوییم! اگردولت با خط فکری مان نباشد می گوییم مخالف دولتیم، و اگر خط فکری مان همجهت با دولت باشد می گوییم دولت معذب است که بخاطر حرف بقیه نماینده ها برای ما کار اختصاصی کند…
با چند تن از همکاران عزیزم در مجلس که جزء افتخارات این مجلسند و مسئولین محترم وزارت بهداشت چند جلسه گذاشته و موضوع را بررسی کردیم. مطالعات دوستان اندیشمندم نشان می داد در بسیاری از کشورها مردم در درمان و سلامت همدیگر شریکند. به این موضوع که رسیدیم،
یاد شعر زیبای سعدی شیرین سخن افتادم که فرموده است:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
چرا من که پولدارم و روزانه خریدهای آنچنانی می کنم در درد دختر برغونی شریک نباشم؟ یا حتی بازه این موضوع را گسترده تر کنیم و بگویم چرا شریک دردهای پیرزن سیستانی و پیرمرد اردبیلی و آن جوان کرد نباشیم؟
با مشورت دوستان، پیشنهادی تنظیم و به کمیسیونم دادم؛ مالیات بر ارزش افزوده یک درصد به اسم بیمه سلامت، راهش را به بالا طی کند. پولش را جمع کرده و با آن می شود کل جمعیت روستاهها و حتی شهرهای زیر بیست هزار نفر را بیمه کامل کرد.
شاید با تعجب پرسیده شود که مگر چنین چیزی ممکن است؟! بله. اگر دولت همت کند می شود و حداقل یک بار سنگین از دوششان روی زمین گذاشته خواهد شد.
اصلا شاید و باز شاید آن جوان برغونی اطلاعاتش در رابطه با مالیات کم باشد و شاید اصلاً نداند ارزش افزوده چیست و از کجا می آید. آری، او درد دارد و می گوید تو طبیب منی و باید چاره کنی.
وقتی با کمیسیونمان صحبت کردیم و پیشنهاد را دادیم، مثل همه آن چیزهایی که عاقلانه باشد به آن رای دادند. با رییس مجلس نیز در این ارتباط صحبت داشتم که ایشان نیز ابراز داشتند که این جزء آرزوهای من است که مجلس بتواند همه مردم ایران را بیمه کامل کند، و من نیز عرض کردم عالی است اما زمانبر خواهد بود…
نمی دانم در ادامه کار، کمیسیون تلفیق و صحن علنی این پیشنهاد را بپذیرد یا خیر، ولی می دانم که این خیلی بهتر از آن است که پولی به مردم بدهیم و بعد با تورم سنگین از جیبشان خارج کنیم.
باز فکرها به سراغم می آیند… پیش خود فکر می کنم کدام یک وظیفه نماینده است؟ با غم مردم گریه کنیم یا برای دردشان چاره بجوییم؟ هنوز هم خیلی ها نشسته اند بر غم مردم و گریه کردن را ارجح می دانند. ولی من می گویم مردم با گریه من دردشان کم نخواهد شد. باید علاج کرد. مگر امشب که من درد دارم اگر همسایه ام کنارم بنشیند درد من خوب خواهد شد؟ باید چاره و چاره ها جست.
حیف مردم ایران زمین است که در این همه نعمت خدادادی فقیر باشند و اگر بچه هایشان مریض شوند نتوانند به بیمارستان بروند. خدا از ما نگذرد اگر بخواهیم لحظه ای از فکرشان غافل بنشینیم.
از همین جا از همان جوان برغونی که صدایم را بر او بلند کردم و هزاران جوان دیگر و پیرمردها و پیرزنهای دل شکسته ای که یارای رفتن به بیمارستان را ندارند عذر می خواهم و امیدوارم مرا به سهم خویش ببخشایند و دعا کنند تا بتوانیم کاری کنیم…
یا ارحم الراحمین
————-
(۱) برغون: یکی از روستاهای شهرستان باشت-استان کهگیلویه و بویراحمد-می باشد.
منبع: سایت تاجگردون