برای درصد جانبازی مراجعه کردم که مرا به اهواز فرستادند ولی آنجا هم گفتند که ما مدارک هر استان را برای خودشان ارسال کردیم و چیزی از استان شما در دست ما نیست.


ما نباید نزد مردم برویم و بگوییم: ما آمده‌ایم تا شما را زیر بال و پر خود گرفته و فقیرنوازی کنیم، یا علم خودمان را به شما تعلیم دهیم، کمبود فرهنگتان و جهلتان را از مسائل ابتدایی و اشتباهاتتان را به خودتان گوشزد کنیم. به جایش باید با ذهنی پژوهنده و روحی فروتن، از منبع عظیم دانایی و خرد ِ مردم بهره بگیریم.
« ارنست چه گوارا»
پروردگارا، سپاس تو را دارم که برداشتن محنت را از دوش بشر به خودشان در ازای واگذاری عزتمندی، وانهاده ای(قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ . بگو: بار خدایا ، تویی دارنده ملک به هر که بخواهی ملک می دهی و ازهر که بخواهی ملک می ستانی هر کس را که بخواهی عزت می دهی و هر کس را که بخواهی ذلت می دهی همه نیکی ها به دست توست و تو بر هر کاری توانایی). اما این چه سرگذشتی است که موروث تاریخ با تمام نوشته ها، حکاکی ها، زیرخاکی ها،  نقاشی و خطاطی ها و هر چه مانده است و هر طریق که تفسیر می گردد، نه عبرت شد و نه استثمار و استعمار و الحاد و ملحد و مفلس ریشه کن می شود بلکه ادبیات پر از نظم و نثر و استعاره های غلو آمیز، سفسطه بافی های مملو از اغراق و منطق گرایی های سرشار از کج فهمی و بدخلقی و بی رحمی، بنا می گردد. حتی برای آن معدود(منظورم اعداد کم هست) انسانیت جویانی(مددکاران اجتماعی) که میزان پایبندیشان را به انواع سوگند ها محدود کرده بودند، با ادبیات سوفسطائی شان گفتند: « چون همه ما باید متعهد باشیم، پس سوگند را در متن داریم» و اینگونه شد که مصداق تعهد و وجدان کاری را به مرام خودشان از علم حذف کردند و من هم در گزارش مددکاریم، در متن سوگند خورده ام. انتظار دارم خرده نگیرید.
گزارش بازدید منزل:
در تاریخ ۸ /۱۰/ ۱۳۹۲ در معیت جناب آقای « نام محفوظ » فرم های مخصوص گزارش نویسی را که به سبک زیر تهیه شده بود را برداشتم و به روستای ( نام محفوظ) در منطقه (نام محفوظ) و به جهت بازدید منزل از خانواده مددجو ( اسم محفوظ) عزیمت نموده و گزارشی به شرح زیر تهیه نمودم.
۱- مشخصات مددجو:
مددجو (اسم محفوظ) متولد ۱۳۳۰، متأهل که دارای همسر و تعداد( عدد محفوظ) فرزند می باشد. تعداد( عدد محفوظ) فرزندش ازدواج کرده و هم اینک ( عدد محفوظ) فرزند دختر و (عدد محفوظ) فرزند پسر مجرد  با تحصیلات دیپلم دارد. از آنجا که فرزندان ذکور خانواده بالای ۱۸ سال هستند، از بُعد حمایتی حذف و فعلاً اعضاء مورد حمایت سازمان ۶ نفر می باشد.
۲- تاریخ بازدید منزل و محل سکونت مددجو:
در تاریخ ۸ /۱۰/ ۱۳۹۲ اعزام و محل تهیه گزارش و سکونت مددجو نیز روستای(نام محفوظ) از توابع بخش (نام محفوظ) می باشد.
۳- علت حمایت مددجو:
از کارافتادگی (ناشی از کهولت سن، کم بینایی، دردهای  مزمن استخوانی، تنگی نفس و عفونت ریه و ناراحتی اعصاب و روان
۴- وضعیت اجتماعی، فرهنگی، جسمی و روحی خانواده مددجو:
ایشان فردی است بسیار ناتوان و رنجور و ازکارافتاده که در بدترین شرایط جسمی و روحی زندگی می کند. آنچه مسلم است فقر و استضعاف حاکم بر خانواده می باشد که سایه شوم آن بر فرهنگ و شرایط روحی و اجتماعی خانواده پیدا است. یکی از دخترانش مدتی است که ناراحتی قلبی دارد و در محدود دفعاتی که معالجه شده ، به لحاظ مشکلات مالی نتوانستند به صورت تخصصی او را درمان کنند.
مددجو می گوید که( مدت زمان محفوظ) ماه بسیجی دارد و ناراحتی اعصابش از موج انفجار است و مشکل ریه اش از عواقب شیمیایی و نیز ترکش هایی را هنوز در بدن خود به یادگار دارد. می گوید، چند سالی از سنوات بسیجی ام را در پرونده نیست و الان فقط ۱۸ ماه بسیجی دارم. برای درصد جانبازی مراجعه کردم که مرا به اهواز فرستادند ولی آنجا هم گفتند که ما مدارک هر استان را برای خودشان ارسال کردیم و چیزی از استان شما در دست ما نیست. اینجا هم حمایتی نشدم. همسرش با لحنی که تجلی دنیای ایمان، صفا و صداقت  سالهای قبل از سال ۶۸ بود، از زجر کشیدنهای مرد غیرت و سمبل مردانگی اش اظهار عجز می کرد و یواشکی می گفت، خودم و بچه هایم از عواقب ناشی از ناراحتی های اعصابش آسایش نداریم. او می گفت گاهی سرفه های  مستمر ایشان مرده ای را درجلویمان ظاهر می کند که چهارستون بدنمان می لرزد. خودش می گوید، ترکش هایی که در بدن دارد اکثر اوقات او را اذیت می کند ولی چاره ای جز تحمل آنها ندارد. و بالاخره مددجو آهی کشید که وسعت آن را در آسمان اصلاحات و اصول گرایی، ریاست و بی کیاستی، آن روزی و امروزی دیدم. وی بیان داشت که چون از سپاه و بنیاد جانبازان حمایتی نشدم، به بهزیستی مراجعه کردم و آنها مرا به کمیسیون بردند و از کارافتادگی ام را تأیید و نهایتاً مورد حمایت قرار دادند.
۵- وضعیت اقتصادی:
مشاهده زندگی ایشان(یعنی همان بسیجی بی ترمزی که روزی بر استثمارگری نعره میزد و چهره ی تحمیل فقر و فقیر پروری را از استعمار هویدا می کرد) بیانگر عمق نداری و نیازمندی است. وی گفت، الحمدالله شکر که ۷ الی ۸ رأس بز دارم و حدود ۵۰، ۶۰ کیلو نیز گندم دیم می کارم. و آنچه را دیدم و در حساب مددکاری خود آوردم این است که نمی تواند مخارج خانواده ای را که نه دردی داشته باشند و نه به درمانی محتاج باشند و نیز نه لباشی بپوشند و نه غذایی بخورند، تأمین کند.
۶- وضعیت مسکن:
مسکن خانواده ۲ اتاق حداکثر ۴۵ متری بود که محوطه ای به وسعت تمام بخش ( نام محفوظ) داشت. چون خانه، حیاط نداشت. دیوار هایش در صورت نزول سوانح غیر طبیعی یا غیر مترقبه، کوه های اطراف می شود، چون بسیار قدیمی، ناامن و از گچ و سنگ( زمان ساختش مشخص نبود) می باشد. سرویس بهداشتی در این منطقه ی بسیار سرد و کوهستانی در گوشه ای دیگر بود که ای کاش یکی از مسئولین(کشوری یا استانی) به هر جهتی از آن منطقه گذر می کرد و اجاب مزاجش غیر قابل تحمل می شد تا مجبور شود در آن مکان آرامش بگیرد.
۷- وضعیت بهداشتی و امکانات رفاهی:
چون حریم خانواده مددجو، دنیایی از صداقت بود و وجود پر از انسانیت شان با وجود غیور مردی از جنس شرافت و شهامت بود، اگر بهداشت، پاکی دل بود و کمال دین، که هیچی کم نداشتند ولی اگر ناشی از خدمتی است که باید ما و ماها داشتیم، هیچی نبود. پوشاک، امکانات رفاهی(سرمایشی و گرمایشی) ، البسه و تغذیه در بدترین شرایط موجود بود.
۸- وضعیت اشتغال:
با توجه به کهولت سن و از کارافتادگی مددجو، امکان اشتغال بکار ایشان ممکن نیست. (تعداد محفوظ) فرزند پسر مددجو، می توانند در جایی مشغول شوند و یا می بایست زمینه اشتغال بکارشان فراهم شود که تاکنون هیچ اقدام مؤثری انجام نگرفته است.
۹- پیشنهادات مددکاری:
الف) اولویت بندی مشکلات مددجو و خانواده اش
ب‌) اهتمام در ساخت مسکن برای خانواده
ج‌) استمرار حمایت مالی
د‌) پرداخت کمک های بلاعوض و موردی جهت تأمین بخشی از مایحتاج ضروری خانواده
ه‌) حمایت درمانی از مددجو و دخترش تا حصول نتیجه.
و‌) همراهی مددکار و حمایت سازمان برای پیگیری درصد جانبازی ایشان از طریق سازمان امور ایثارگران و جانبازان و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان
ز‌)  و این جمله مارکز را در سربرگ اوراق گزارش مددکاری خود می نویسم که مددجوی عزیز،  دوستت دارم، نه به خاطر شخصیت تو بلکه به خاطر شخصیتی که در هنگام با تو بودن پیدا می کنم .
۱۰- نتیجه گیری تحلیلی از این بازدید:
– اثبات مظلومیت و حقانیت یاران خمینی(ره) در دنیا زدایی و عقبی خواهی و نیز بیگانگی مدیران امروز با معرفت دیروز
– استفاده ابزاری برخی مدیران امروز از پارچه هایی به شکل چفیه های دیروز، به عنوان روکش صندلی و تکیه بر آن با تکبر و افاده های خالی از دانش و تقوای امروزی
– احراز منفعت طلبی و سود جویی راحت طلبانِ زالو مرام امروزی از آزادی و پرهیزگاری راست قامتان دیروزی
– انجماد فکری و سفسطه گرایی سینه سپرکرده های چپ و راست افراط گرای امروزی
– لفاظی های پوچ و بی مایه برخی ها، با لغاتی چون عدالت، آزادی و مهرورزی با ردای فقیر نوازی، در حالیکه خود منشاء ظهور فقر و بینوایی فکری هستند.
– غوطه ور شدن سیاسیون در بازی با کلمات و مهندسی واژه های عوام فریب
– چشم بسته راه رفتن در مسیر گِل و لای طمع، مال اندوزی و چاپلوسی
– پنهان کردن روحیه پُست دوستی به قمیت تحقیر شخصیت در خضوع به هم نوع و انتشار اکاذیبی چون تهمت نشر اکاذیب و اهانت به ظرفیت واسطه گری و خوی دلال بازی خود
– تظاهر داشتن به روحیه خدمت گزاری تا زمان برخورداری از موقعیت و یادآوری جمله مرد بخارایی که گفت:« آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند»
– استفاده از نوعی مدیریت انگلی و از بین بردن ساختار اداری و سیاسی کاری برای استمرار موقعیتی اداری به هر قیمتی که باشد
– از بین بردن  علل مبنایی خدمت(کاهش عوامل مؤثر بر آسیبها، برطرف نمودن بخشی از نیازمندی های اولیه جامعه هدف، تنظیم سند چشم انداز، تدوین برنامه ای کاربردی به استناد مبانی قانونی و اساسنامه دستگاه ، بکارگیری مؤثر ترین نیروهای تخصصی و علمی در جایگاه های مختلف، تربیت مدیران اجرایی و تخصصی) و نشر اصول خدمت رسانی یعنی نظارت، پیگیری و حراست از دستآوردهای اداری.
۱۱- پیشنهادات سیاسی:
– به بهانه سرکشی از مردم، در مساجد و خانه های فاخر و روی فرش های منقوش به سبزه زارها، ننشینیم و عابر بانک ها و خزانه های اداری(برخی از مسئولین) را برای اهدافی چند منظوره همراه نکنیم. چون این هدایا و مبالغ پاراف شده در پایین درخواست های مراجعین، بهای عرق شرم پدری ناتوان در تأمین نیاز خانواده،  اشک چشم یتیمان و آه دل بیوه زنان است. کدام را به فنا می برد باید منتظر ماند.
– به جای بکارگیری فرزند آخر خانواده فلان مسئول و یا خواهر زاده و خواهر خانم  و برادر فلان رئیس و مافوق، به اینگونه خانواده هایی که در نزدیکی وجدان و شرف ما هستند و حقی برگردن ما دارند، گوشه چشمی داشته باشیم.
– پس از استفاده از شناسنامه خانواده های اکثراً پرجمعیت درمانده و بی بضاعت که در رشد سیاسی ما تأثیر گذار بوده اند، به صندوقچه ای که شناسنامه ها را برای دوره بعد محفوظ می دارد، نظری به انصاف داشته باشیم.
– الگوبرداری از مدیریت خدمات رسانی به بینواترین مردم درکشورهای صاحب سبک مثل افغانستان، عراق، سومالی و فلسطین که اتفاقاً این شیوه خدمت را اواخر قرن بیستم از ما الگوبرداری کرده بودند.
– بازگرداندن واژه های مردم دوستی مثل، ایثارگری در خدمت، تلاش برای رفع محرومیت، برنامه ریزی برای فقرزدایی، هم نشینی با فقرا، شبی با ایتام و مستمندان، شناسایی دهک های پایین جامعه و تفقد و تکریم خانواده های مستضعف، به ادبیات سخنرانی(سخن پراکنی) هایمان.
– با سجاده های مخملی خود و روایاتی که برای دستگیری مردم بینوا از حفظ داریم، سکوی ترقی بر گُرده بیچارگان نسازیم که استخوانشان خورد و دلشان محزون می گردد چراکه ژان پل سارتر می گوید«هیچ چیز آسان تر از قلب نمی شکند».
– به یاد دهه ی ۶۰، برای یک بار هم که شده، نه از روی ریا، بلکه با حضور دل(نه هر دلی، فقط دل) نزدیک سحر از خواب بیدار شویم(اگر دیگه ممکن باشد) با آب سرد و یخ زده وضو بسازیم و بدون نزدیک شدن به بخاری های رنگارنگ و استفاده از حوله های حریر مانند، بدون لرزش صدا و بدن، حی علی الصلاه گویان دو رکعت نافله(با هر اسمی و هر نیتی) بخوانیم. فقط بدانیم که در چند کیلومتر آن طرف تر هستند بسیجیانی که  به یاد مقتدایشان (روح الله) هنوز هم اینگونه نافله ی شب می خوانند و به حقارت امثال من و تو(غرق در میل به حیف شدن نه فقط حیف و میل کردن) گریه می کنند تا شاید دست از خواری خود برداریم.
ای عزیز، کاری کردیم که آنچه را تا دیروز گناه مى خواندیم، امروز بیان شخصیت و احساسات خود مى نامیم.  «بارونس استاکس»

توضیح؛ مطلبی که می‌خوانید از سری یادداشت‌های بینندگان ما است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. خوانندگان می‌توانند در مورد نقد یا تایید این مطلب یادداشت خود را بنویسند.

منبع :