- فرهنگ و ارشاد اسلامی
- دوشنبه 23 دسامبر 2013 - 09:12
از اقتصادِ هنر تا هنرِ اقتصادی
در مبانی شناسی اقتصادهنر، آنچه جای تامل دارد، تفاوتی است بنیادی که در تارو پود مفهومی این رشته نهفته است و لاجرم ذهن باریک اندیش هر پژوهنده ای را درگیر خود خواهد ساخت. رویکردهای میان رشته ای علوم انسانی ، از یک نگاه ، اقتصادهنر(Economics of Arts) را بکارگیری تحلیل های اقتصادی در عرضه آثارهنری دانسته و درواقع درمعنا شناسیِ فلسفی اقتصادهنر، هنر را مضاف بر اقتصاد تعریف کرده اند
< !----[if !mso]-->
< !--[endif]---->
حسین خلیلی/دانشجوی کارشناشی ارشد اقتصادهنر
در مبانی شناسی اقتصادهنر، آنچه جای تامل دارد، تفاوتی است بنیادی که در تارو پود مفهومی این رشته نهفته است و لاجرم ذهن باریک اندیش هر پژوهنده ای را درگیر خود خواهد ساخت. رویکردهای میان رشته ای علوم انسانی ، از یک نگاه ، اقتصادهنر(Economics of Arts) را بکارگیری تحلیل های اقتصادی در عرضه آثارهنری دانسته و درواقع درمعنا شناسیِ فلسفی اقتصادهنر، هنر را مضاف بر اقتصاد تعریف کرده اند ؛ و در نگاهی دیگر که شاید در نظر اهالی هنر مقبول تر جلوه نماید ، بنیان کار را بر هنر می دانند و نه اقتصاد. اگر اقتصادهنر را از زیرشاخه های اقتصاد به حساب آوریم، در این صورت نقش هنرمندان و اهالی هنر در تحلیل های اقتصادی آن ها چه خواهد بود و به بیانی روشنتر ،کسانی که سالها در پیچ و خم راسیونالیستیِ اعداد و ارقام و نمودارها گام برداشته اند ، چگونه می توانند به آثارهنری، آنگونه که شایسته و بایسته است، توجه نمایند؟. اقتصاددان-به زعم نگارنده- تنها قادرخواهد بود ، آثارهنری را به عنوان نوعی کالا (اگرچه کالایی متمایز باشد) در رابطه با بازارعرضه و تقاضا، به دایره تحلیل خویش بکشاند و بی شک نکته ای که در اینجا مطرح می شود این است که آیا او می تواند، به قیمتگذاری این آثار پرداخته و دارای قوه ارزشگذاری هنری باشد؟. این پرسش و سوالاتی از این دست، مواردی هستند که من در این یادداشت و نوشته های آتی ، در پی پاسخ به آنها بوده و خواهم کوشید ضمن تاکید بر پیوندهای میان رشته ای اقتصاد و هنر، به تحلیل روانشناختی و جامعه شناختیِ نقش ارزشگذارنگی دررابطه با آثار هنری پرداخته و جنبه های معتنابه آن را بررسی نمایم.
اقتصاد درنخستین معنایی که ازآن به ذهن متبادر می شود، علم تعادل بین نامحدود نیازها و محدود امکانات بوده و براین پایه، بررسی روابط طولی و عرضی در روند تولید، توزیع و مصرف ، و تحلیل ساختار عرضه و تقاضا، ویژگی بنیادیِ آن است. این علم، دربخشبندیِ کلی آن، به دو شاخه تقسیم می شود: اقتصادخُرد و اقتصادکلان. اقتصادخرد، چنین تعریف می دارد که یک مصرف کننده یا یک تولید کننده، چگونه می تواند محدود امکانات خویش را بین نامحدود نیازهایش تقسیم نماید تا بیشترین مطلوبیت را بدست آورد. اقتصاد کلان نیز درسطحی جامع تر، چگونگی این مطلوبیت را بررسی کرده و به واکاوی نیازهای جمعی مصرف کنندگان و تولیدکندگان در عرضه وتقاضای کلان می پردازد. تقاضا (در اقتصادخرد) مقدارکالایی است که یک مصرف کننده با قیمت های مختلف، بخواهد و بتواند خریداری نماید. رابطه بین تقاضا و قیمت ، همواره معکوس است، بدین معنا که با افزایش قیمت، تقاضا کاهش یافته و با کاهش قیمت، تقاضا رو به فزونی خواهد گذاشت. بنابراین درتحلیل بازار، شیب منحنیِِ تقاضا منفی خواهد بود. از طرف دیگر، عرضه ، مقدارکالایی است که یک تولید کننده با قیمت های مختلف، بخواهد و بتواند تولید نماید. رابطه عرضه و قیمت، مستقیم بوده و بنابراین، شیب منحنی عرضه همواره مثبت است.
براساس مطالب فوق و باتوجه به اینکه کالا درتعاریف اقتصادی،آنچیزی است که نیاز مصرف کننده را برطرف می نماید، دراینجا محصولات هنری را در نقش “کالای هنری” بررسی خواهیم کرد. در ساختار عرضه و تقاضای آثارهنری، آنچه بیش از همه مطرح است، جایگاه شناسیِ هنر در سبد خرید مصرف گنندگان می باشد. درواقع پیش از هرگفته ای می بایست، کالای هنری را درمفهوم کشش های اقتصادی بررسی کرد. کشش یا حساسیت، عکس العمل یک متغیر است نسبت به تغییر یک متغیر(یا متغیرات) دیگر. کشش به چهار گونه دسته بندی می شود: ۱٫کشش قیمتی تقاضا(ped) عکس العمل تقاضات نسبت به تغییر قیمت ۲٫کشش قیمتی عرضه(pes) عکس العمل عرضه است نسبت به تغییر قیمت ۳٫کشش تقاضا درآمد(pei) عکس العمل تقاضاست نسبت به تغیر درآمد مصرف کننده ۴٫کشش متقابل(pex) عکس العمل تقاضای یک کالا است نسبت به تغییر قیمت کالای دیگر.
محصولات هنری، به دلیل ماهیت خویش، درمقام تامین نیازهای زیباشناختی قرار دارند. مساله ای که دراینجا مطرح می باشد این است که باتوجه به جایگاه مهم نیازهای احساسی و روانی ، چرا سهم کالاهای هنری در سبدخرید مصرف کنندگان بسیار اندک است؟. محصولات هنری در روابط کشش های چهارگانه، علیرغم توجیهپذیری اقتصادی، به ویژه در کشور ما نتوانسته اند در اولیت های بالای خریدهای شهروندان باشند. این در حالی است که پتانسیل کمنظیر بازارِهنری ایران، می تواند ضمن دارابودن جایگاهی بالا در سهم درآمد عمومی، نقشی راهگشا در روند صادرات غیرنفتی داشته باشد. از این رو ، به زعم نگارنده، اگر بر روی تفهیم کارکردهای اقتصادرفتاری درارتباط با هنر و محصولات هنری، مطالعات گسترده ای صورت پذیرد و در این راستا فرهنگسازی های علمی از سوی مدیریت کلان کشور تحقق یابد، درآینده ای نزدیک شاهد رونق بازار هنری ، چه در تولید و عرضه و چه در صادرات ، خواهیم بود. بنابراین تخصیص امکانات و بودجه های ملزومه در این بازار، ضمن کارآفرینی های گوناگون ، منجر به ارتقاء فرهنگ عمومی و برقراری تعادل های روانی در کنار تعادل های اقتصادی خواهد شد.
< !----[if gte mso 9]-->< !--[endif]---->< !----[if gte mso 9]-->< !--[endif]---->< !----[if gte mso 9]-->< !--[endif]---->< !----[if gte mso 10]-->
< !--[endif]---->< !----[if gte mso 9]-->< !--[endif]---->< !----[if gte mso 9]-->< !--[endif]---->
منبع : سایت اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی کهگیلویه و بویراحمد