- اخبار ، اخبار سایت ، تاریخ ، تاریخ معاصر ، یادداشت ، یادداشت سیاسی ، یادداشت فرهنگی اجتماعی
- پنجشنبه 26 دسامبر 2013 - 11:12
آبان ماه ۵۷ و ماجرای تنگه مجاهدین سوق
در تنگه بچه ها نفت بر خارها و لاستیکها ریختند . شعله آتش بلندی برپا گردید .ماشینهای اولیه که جیپ های ارتشی بودند ،پشت آتش و دیوار سنگ چینی شده قرارگرفتند ، و نتوانستند عبور کنند. فرمانده هان ریوهای بزرگ ارتشی را وادار به فروریختن دیوار سنگی و عبور ازآن کردند. همزمان باران سنگ از دو طرف تنگه تا انتهای خیابان فعلی امام خمینی ، توسط مردم از زن و مرد، بالاخص دانش آموزان بر سرآنان باریدن گرفت. شیشه تمام ماشینها و سر و پای تمام افراد شکسته شد و آنها با خفت و خواری بدون از هیچ مقاومتی از منطقه فرار کردند.
سایت مردم استان (ک و ب)- سیدحاجتی ترحم پور؛ (( نیمه اول آبان ۵۷ بود ، که دانش آموزان دبیرستان سوق خبر دار شدند ، درچند روز آینده ” سرلشکرهمپایی ” ریاست ساواک منطقه جنوب و استاندارنظامی وقت استان کهگیلویه وبویراحمد قصد دیدن از منطقه ، و عبور از سوق برای بازدید از منطقه لنده را دارند. مسئولین وقت کهگیلویه به نوعی خواستار ممانعت از دیدار او از این منطقه شدند آنها می داستند که درسوق حتما با او برخورد می شود.
نهایتا سرلشکرهمپایی ساعت ۹ صبح از دهدشت عازم لنده می شود.
دانش آموزان به رهبری شهیدامرالله تقوی ،شهیدعبدالنبی مساوات ،شهیدعلی بازحمیدی وشهیدرستم دستار و تنی چند از دانش آموزان از صبح ، حاضر به حضوردر کلاس درس نشدند و عده ای از آنها بر بلندای کوه نشستند و به محض دیدن ماشینهایی که سرلشکر راهمراهی کردند خبر دادند.
دانش آموزان دبیرستانی و راهنمایی که مدارس آنها کنار هم و در روبروی قلعه خان درجای فعلی دبیرستان دخترانه بود با جیغ و داد و شعر ” دمپایی دمپایی مرگ برهمپایی” در جلوی مسجد صاحب الزمان صف کشیدند . لوله فلزی بزرگی که معمولا برای استفاده پل ها قرار می گرفت ، و نزدیک منزل حاج فرهادعباسی و پار ک فعلی حسین پناهی بود توسط دانش اموزان و اهالی در عرض جاده قرار گرفت.
ماشینهای دولتی و ارتشی یکی پس از دیگری از راه می رسیدند و در پشت لوله قرارمی گرفتند . صف طویلی از ماشینها تشکیل شد. خودمن (نگارنده ) در آن موقع دانش آموز دوم مدرسه راهنمایی ادب بودم .
در صفوف بچه ها حلب روغنی به دست داشتم . چون صدای رسایی داشتم با چوب بر قوطی می کوبیدم و شعار ” دمپایی ،دمپایی، مرگ بر همپایی ” سر می دادم .
بچه ها نیز سنگ هایی را که در دست داشتند به هم می زدند و جواب می دادند. پس از مدتی با درخواست مرحوم حجه الاسلام سیدغزوان پرهیز و چند تا از ریش سفیدان، بچه ها لوله را کنار زدند و راه باز کردند.
آنها درمیان ترس و وحشت ، سوق رابه مقصد لنده ترک کردند. بچه ها با زحمت به طرف مدرسه ها فراخوانده شدند .
شهید امرالله تقوی و شهید عبدالنبی مساوات که از سکان داران این حرکت بودند اعلام کردند، بعد از نهار همه در گردنه ورودی لنده.
بچه ها با شور وشوق فراوان به خانه ها رفتند. عده ای نیز از همان وقت درگردنه حاضرشدند. ساعت ۳ بعدازظهربود که جمعیت زیادی از مردم، دانش اموزان راهمراهی کردند و در گردنه مستقر شدند.
عده ای از بچه ها نیز در تپه ای که کمی جلوتر ازشهر بود و به (تل سرخو)Tallsarkhoo معروف بود ، و الان مشرف به گلزار شهداست به دیدبانی پرداختند.
بچه ها عرض جاده را که درکنار قبرستان قدیمی بود و فاصله کمی در تنگه داشت را تا ارتفاع یک مترسنگ چینی کردند و برآن خار و خاشاک و لاستیک ماشین و تیر آهن گذاشتند. فریاد دیدبانها بلند شد که از روستای لیر که در ۳ کیلومتری سوق بود رد شدند. نفس ها درسینه ها حبس می شد.
بزرگترها بچه ها را به عقب فرا می خواندند . لرکهLoorka(فریادمحلی که درهنگام حمله به کاربرده می شود) از طرف بچه هایی که برتپه جلویی بود بلند شد و سنگهای بالای کوه به درون جاده غلتانده شد.
در تنگه بچه ها نفت بر خارها و لاستیکها ریختند . شعله آتش بلندی برپا گردید .ماشینهای اولیه که جیپ های ارتشی بودند ،پشت آتش و دیوار سنگ چینی شده قرارگرفتند ، و نتوانستند عبور کنند. فرمانده هان ریوهای بزرگ ارتشی را وادار به فروریختن دیوار سنگی و عبور ازآن کردند. همزمان باران سنگ از دو طرف تنگه تا انتهای خیابان فعلی امام خمینی ، توسط مردم از زن و مرد، بالاخص دانش آموزان بر سرآنان باریدن گرفت. شیشه تمام ماشینها و سر و پای تمام افراد شکسته شد و آنها با خفت و خواری بدون از هیچ مقاومتی از منطقه فرار کردند.
شور و اضطراب سراسرمنطقه را فرا گرفته بود .همه دراین فکر بودند که امشب چه می شود.
فردا همه بچه ها در مدرسه حاظر شدند و از حماسه دیروزتعریف می کردند. ساعت ۹ صبح بود که ماشین ژاندارمری دهدشت درجلوی مدرسه راهنمایی ادب ظاهر شد و آقایان ممتاز افرازیان ، مرتضی محمدی و شهیدجاوید و مرحوم سیدعبدمحمدعبدالله پور را که ازمعلمان مدرسه بودند به عنوان رهبرا ن جریان دیروز دستگیر و به گروهان دهدشت انتقال دادند.
با این دستگیری اکثر مردم سوق و روستاهای اطراف عده ای سواره و عده ای پیاده فاصله ۱۰ کیلومتری سوق به دهدشت را طی کردند. در جلوی گروهان دهدشت به بست نشستند کم کم مردم دهدشت نیز به جمع معترضین پیوستند و ازآنها پذیرایی می کردند. قرار براین شد که دستگیر شوندگان را شبانه به اهواز اعزام کنند.
ولی مردم سوق و دهدشت و عده ای از عشایر مسلح دور تا دور گروهان دهدشت را محاصره کردند. در این بین آیت الله میراحمدتقوی و مرحوم آسیدغزوان پرهیز و شهباز خان پسر عبدالله خان رهبری مردم را به عهده داشتند و مردم را به آرامش دعوت می کردند.
آنها رابط بین مردم و نیروهای دولتی بودند . این محاصره دو شبانه روز طول کشید و رهبران مردم نیز کماکان با افراد دستگیر شده ملاقات داشتند. به نیروهای نظامی اعلام کردند، مردم در بیرون نشسته اند و هر گونه عبور و مرور توسط آنها کنترل می شود . تمام جاده های منتهی به شهردهدشت توسط جوانان به رهبری فرهنگیان ازجمله مرحوم عطب الله غلامی و تفنگ چیان شهبازخان و نیروهای مردمی بسته شده است ، و هرعبور مروری توسط آنان کنترل می شود، تا این افراد را از دهدشت خارج نکنند.
از یک طرف حضور یک پارچه مردم با پشتیبانی عشایر و نیروهای شهبازخان که هر لحظه می خواستند به پاسگاه حمله کنند و از سوی آیت الله تقوی و مرحوم سیدغزوان پرهیز مورد ممانعت قرارمی گرفتند که باید همه چیز بدون از خون ریزی پایان پزیرد .
و از طرفی دیگر، حمله به سرلشکر همپایی و همراهان و درخواست فوری مقامات بالا از رئیس گروهان دهدشت را بر سر دو راهی قرار داد . مقامات بالا از او خواستند که آنها را شبانه به هنگ اهواز تحویل دهند.
خبری از داخل گروهان به آیت الله میراحمد تقوی رسید که نیمه های امشب بچه ها به اهواز اعزام می شوند و هرگونه رفتن آنها حکم اعدام را به دنبال دارد. مرحوم حاج غزوان پرهیز به همراه شهبازخان وارد پاسگاه شدند و به سرهنگ خدیویان فرمانده وقت گروهان اعلام کردند. ما دیگر نمی توانیم جلوی خروش عشایر را بگیریم . همزمان با ورود انها صدای کلKall زنان (که برای تشویق مردان ایل در هنگام سختیها به نشانه تشویق) و لرکهLarka مردان (فریادی که مردان درهنگام حمله سر می دهند) و شلیک تیرهای هوایی عشایربلند شد .
این هیاهو موجب رعب و وحشت نظامیان شد .مرحوم حاج غزوان ، به فرمانده گروهان گفتند ، کار از دست ما خارج شد و دیگر نمی توانیم جلوی این جمعیت را بگیریم . کلیه جاده ها و نقاط استراتژیک شهر بسته شد و هر لحظه امکان حمله مردم به پادگان شما را هست ، بچه های ما ۴ نفرند. هرگونه حرکتی از شما موجب نابودی شما خواهد شد بچه ها را آزاد کنید که این امر برای شما گران تمام می شود.
سرهنگ که حماسه آفرینهای عشایر را در قبل دیده بود و شنیده بود، جان خود و نیروهایش را بالاتر از دستورات مافوق خود دید. او میدانست هیچ معامله ای را نمی توان با این قوم کرد. ساعتی را وقت خواست . همزمان صدای ساز و دهل و کرنا و کل زنان همراه با تیر های هوایی بلندترمی شد. اسب سواران دورتا دور گروهان را با سرعت دوره می کردند. سرهنگ با ارسال یک تلگراف به اهواز اعلام کرد ، اعزام این ۴ نفر به اهواز مساوی است با مرگ خود و کلیه نیروهایش و غارت گروهان دهدشت، لذا لازم می بینم دراسرع وقت بازداشت شدگان را آزاد نماییم و نیروهایم را از حمله عشایر در امان بدارم .
ساعتی بعد بازداشت شده گان با همراهی سرهنگ از درب پادگان خارج شدند. صدای گریه و شوق همراه با شکر مردم و صدای کل زنان و تیرهای هوایی عشایرهنوز درگوشم (نگارنده )که آن موقع دانش آموز دوم راهنمایی بودم درگوشم می پیچد.
مردم آنان را بردوش خود گذاشتند و در میدان مرکزی دهدشت دور می زدند و شعارمرگ برشاه سرمی دادند . این حرکت ، آغاز انقلاب مردم دهدشت شد. تعداد زیادی از مردم دهدشت و روستاهای اطراف دهدشت مردم سوق و انقلابیون آزاد شده را تا سوق همراهی کردند و در همان تنگه ای که بر سرلشکرهمپایی یورش بردند اجتماع عظیمی برپا کردند. آیت اله تقوی پس از تشکر ازهمراهی مردم دهدشت و نیروهای شهباز خان، حملات خود را به رژیم آغاز کرد و ازمردم خواست که دراین راهپیمایی ها و اعتراض ها حضور فعال داشته باشند. بعد از انقلاب این تنگه به تنگه مجاهدین مشهور شدند.))
* کارشناس ارشد تاریخ وتمدن اسلام
منبع:عصرمارون